تفریحی ، سرگرمی ، سلامت ، روانشناسی ، دانلود آهنگ ، دانستی ها
نه به خواب،که به رویاهایم سفر می‌کنم74
یک شنبه 21 دی 1399 ساعت 14:1 | بازدید : 410 | نویسنده : مهدیار | ( نظرات )

نه به خواب،
که به رویاهایم سفر می‌کنم،
آنجا هر قدر بخواهم تجربه خواهم کرد،
هرچه را که نتوانستم زمان بیداری تجربه کنم،
همگی زیبا و جوان بودند،
که به دروغ دوستشان داشتم یا دوستم داشتند،
آخرین کسانی که خواهم دید آنان خواهند بود
سالهاست که نتوانستم در برابر محبت پایداری کنم
نه به مرگ
که به ابدیت سفر می کنم
آنجا هرقدر که بخواهم استراحت خواهم کرد
به اندازه هیچ وهیچ استراحتی که در زندگی نداشتم
بازهم ، قلمم در دستم
کاغذهایم در مقابلم
سرم در آخرین خوابش فرو خواهد افتاد
سری که در سلامت هیچ خم نکردم

شعر نه به خواب،که به رویاهایم سفر می‌کنم

در ادامه بخوانید » چشم تو چشمه شوق چشم تو ژرفترین راز وجود برگ بید است

شاعر » عزیز نسین

برچسب‌ها: خواب ,

موضوعات مرتبط: شعر , ,

|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


در لابلای داستانی از گل های شب به بهای خستگی اسب ها9
یک شنبه 21 دی 1399 ساعت 14:0 | بازدید : 368 | نویسنده : مهدیار | ( نظرات )

در لابلای داستانی از گل های شب،
به بهای خستگی اسب ها،
انگار ، کسی به نام او بود،
که دهانی زیبا داشت،

پس از ساعت ها عشق بازی،
پشت تلفن،
می‌رفت و صدایش را می‌شست،

در گریبانش،
دکمه‌ای بزرگ و گیسوان بلندی داشت
آن هنگام که لیوان شراب را سر می‌کشید
ازدحام و وحشت غریبی میان انگشتانش بود

آن شب در آکسارای را
هرگز از یاد نمی‌برم
که دست بر صورت‌ام کشیده بود
انگار
هر قدر که به دریا نزدیک می‌شدم
باورم می‌شد که عظمت این روشنا
از چهره‌ی من بود

بارش باران
به هنگام تسکین درد
از حلاوت بودنش
اتفاقی بی‌نظیر بود
شبیه سازدهنی کولیان جنوب
رنگارنگ
و چنان کیسه مملو از پرنده
آوایی خوش در گلو داشت

شعر در لابلای داستانی از گل های شب به بهای خستگی اسب ها

در ادامه بخوانید » بی وفا ! امروز با فردا چه فرقی می کند؟

شاعر »  جمال ثریا

برچسب‌ها: خستگی ,

موضوعات مرتبط: شعر , ,

|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


زیر نور ماه نشستیم از دستانت بوسیدم تو را برخاستیم8
یک شنبه 21 دی 1399 ساعت 14:0 | بازدید : 430 | نویسنده : مهدیار | ( نظرات )

زیر نور ماه نشستیم،
از دستانت بوسیدم تو را،
برخاستیم از زمین،
از لبانت بوسیدم تو را،
ایستادی در چارچوب درب،
از نفس هایت بوسیدم تو را،
کودکانی بودند در حیاط،
از کودک ات بوسیدم تو را،
به خانه ام بردم به تخت خوابم،
از ظرافت پاهایت بوسیدم تو را
در خانه دیگری اتفاقی دیدم‌ات
از مغز استخوانت بوسیدم تو را
آخر سر تو را به خیابان ها بردم
از آفتاب وجودت بوسیدم تو را

شعر زیر نور ماه نشستیم از دستانت بوسیدم تو را برخاستیم

در ادامه بخوانید » خود بی‌خبرم،از این‌ که چه می‌خوانم

شاعر »  جمال ثریا

برچسب‌ها: نور ماه ,

موضوعات مرتبط: شعر , ,

|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


از این شهر خواهم رفت به نهرها سفری خواهم داشت6
یک شنبه 21 دی 1399 ساعت 13:59 | بازدید : 408 | نویسنده : مهدیار | ( نظرات )

از این شهر خواهم رفت،
به نهرها سفری خواهم داشت،
آب ها مرا به خود می کشانند،
اگر شمار پرنده های کشته شده،
که از سینه ام افتاده اند را،

به حساب نیاوریم،
سنگینی ِ هیچ باری، جز دلم را ندارم،
حرفی نیست
این چهره ی من و این صورت شب
و در صدایم
سکوت خاطرات به گوش می رسد

با تلخی درونم در جاده ها
راه می روم
مدت هاست که راهم را از این شهر
جدا کرده ام
حتی اگر خسته هم باشم
سوار آن قطارها نخواهم شد
کسی در ایستگاه ها
منتظرم نباشد
بی تردید
شهر در میان انبوهی موهایم
پنهانی بلند می شود
و اکنون از دردها و عشق ها
تنها خاکستری در من به جا مانده ست
پشت سرم
آب های کوچکی آرام آرام جاری اند
تنها خیسی راه هاست که
مرا سمت نهرها رهنمون می کند

حرفی نیست
این چهره ی من و این صورت شب
و در صدایم
سکوت خاطرات به گوش می رسد

عاقبت باز چنان سوالی بی جواب
درون خود باقی ماندم
و رویاهایم در آینه ی شکستهِ شهر
کهنه و کهنه تر می شد

به من بگو
آیا عمر من
گذری در این شهرها داشته ست؟

راستی، آیا تاکنون
من چقدر از عمرم را برای خودم
زندگی کرده ام؟

شعر از این شهر خواهم رفت به نهرها سفری خواهم داشت

بیشتر بخوانید » زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است

شاعر » حیدر ارگولن

 
برچسب‌ها: شهر ,

موضوعات مرتبط: شعر , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


شراب،دنبال شب اش می گردد درد،دنبال دانه ای انگور22
یک شنبه 21 دی 1399 ساعت 13:59 | بازدید : 348 | نویسنده : مهدیار | ( نظرات )

شراب ، دنبال شب اش می گردد،
درد ، دنبال دانه ای انگور،
و انگور،
خاطره ی روزی که،
از خوشه چیده شد،

من هم سراغ،
زنی به ظرافت قطره ای اشک،
می گردم،
زنی که به اندازهِ قطره ای،
در شراب محو شده ست

شراب با زن
در تاریکی شب ها
تیره ست
چنان باد پنهان شده
در سومین جزیره ام
و قایق ام در آبی های آسمان
دود می شود

این بار مرا
درون خود نه
در روح خود سر بکش

شعر شراب،دنبال شب اش می گردد درد،دنبال دانه ای انگور

در ادامه بخوانید » وقتی شبانه چون روحی عریان می‌آیی

شاعر » حیدر ارگولن

برچسب‌ها: انگور ,

موضوعات مرتبط: شعر , ,

|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
نویسندگان
لینک دوستان
آخرین مطالب
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان جی فان و آدرس jfun.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 1152
:: کل نظرات : 0

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 3

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 363
:: باردید دیروز : 69
:: بازدید هفته : 363
:: بازدید ماه : 12370
:: بازدید سال : 13894
:: بازدید کلی : 13894