قدم نو رسیده مبارک! جملهای که شنیدن آن آرزوی هر پدر و مادری است. اولین چیزی که قبل از به دنیا آمدن فرزند دلبندتان ذهن شما را مشغول خواهد کرد انتخاب یک اسم زیبا و شایسته است. برخی از افراد مدتها قبل از بارداری و حتی قبل از ازدواج به اسم دختر یا پسر خود در آینده فکر کرده و فانتزی هایی را در ذهن خود میپرورانند. چراکه داشتن فرزند حسی است که با هیچ چیزی در دنیا قابل مقایسه نیست. موجودی که از خودتان بیشتر دوستش دارید و حاضرید از همه چیز خود بزنید تا او در آرامش باشد.
در این پست از شادیما میخواهیم در مورد اسم دختر صحبت کنیم. انتخاب اسم با اینکه کاری جذاب است ولی به دلیل تنوع بی اندازه و گزینههای بسیار کاری بس دشوار هم میباشد. با ما همراه باشید.
پرطرفدارترین اسامی دختر در ایران
طبق بررسی های کارشناسان وبسایت شادیما براساس اطلاعات ثبت احوال کشور ما بین سال های 1390 الی 1398 اسم فاطمه با 270.000 نفر بالاترین آمار اسم دختر را به خود اختصاص داده است و اسامی زهرا، نازنین زهرا و زینب در رده های بعدی قرار دارند.
آمار اسم دختر
در جدول بالا 20 اسم دختر پرطرفدار سال 1390 الی 1398 را مشاهده می کنید.
سعی کنید در انتخاب اسم فرزند خود عجله نکنید و با صبر و حوصله زیاد اینکار را انجام دهید. لینک های زیر نیز برای کمک به انتخاب بهتر شما قرارداده شده است.
- اسم دختر خاص و لاکچری بازیگران و چهره ها
- اسامی دختر ترکی اصیل آذری و استانبولی
- محبوب ترین اسامی دختر انگلیسی یک قرن اخیر
- اسامی پسر محبوب و پرطرفدار
اسم دختر جدید
اسم دختر با حرف الف
اَنوشا | جاویدان |
اِستاتیرا | همسر داریوش سوم |
اِلِنا | هلن و هلنا |
اِلسا | (ترکی ـ فارسی) (ال= ایل+ سا (پسوند شباهت)) مثل ایل، همانند ایل. |
اِلسانا | مثل ایل، مثل مردم ایل و شهر و ولایت، چون خویشان |
اِلینا | نیکویی و نعمت برای ما |
ابتسام | تبسم، لبخندزدن |
ارنواز | نیکو سخن و خوش گفتار. نام یکی از خواهران جمشید |
اروس | سپید، درخشان و زیبا |
ارون | شاد و شادمان |
اریکا | مرتبط با زمین |
اسما | عربی جمع اسم، نامها، نام دختر ابومسلم خراسانی |
اسنا | بانوی بزرگوار و بلندمرتبه |
اشک | آبی که از چشم می ریزد |
اصیلا | بانوی با اصالت |
افرا | ستایش کردن |
افشید | شکوه خورشید |
الحان | نواهای خوش ، نغمه های دلکش ، صدای موزون و خوش آیند |
المیرا | فدا کننده |
النا | یونانی نورانی |
الناز | ایل ناز موجب نازش ایل |
الوا | ستاره |
الیانا | یکی و هدیه |
الیسا | دختری که مانند گل انار لطیف است |
الیکا | مادر زمین – شکوفه – نام دهی در شما ایران |
الین | هم نژاد و هم خون |
امانه | اطمینان و آرامش قلب ، دختری که وجودش مایه قوت قلب است |
امیرا | بانوی حاکم |
امینه | مؤنث امین |
انار | میوه ای خوراکی با دانه های قرمز یا سفید فراوان و مزه ترش یا شیرین |
انارام | روشنایی بی فروغ و بی پایان |
انارگل | گل انار |
انگبین | عسل |
انوش | جاویدان |
انیس | عربی همدم |
انیسه | عربی همدم |
اوران | در گویش سیستان |
اورانوس | فرانسه نام هفتمین سیاره منظومه شمسی |
اورنینا | یونانی ربه النوع فراوانی نعمت |
اورینا | یونانی در اساطیر یونان، الهه آسمانها و حامی عشق آسمانی |
ایرانا | ایران + ا (پسوند نسبت)، منسوب به ایران، مربوط به ایران، ایرانی |
ایرسا | رنگین کمان |
ایلماه | یعنی ماه ایل ، ریشه ی اسم لری ، لری بختیاری |
آبنوش | از زنان ویس و رامین |
آپامه | خوشرنگ و آب؛ دختر اردشیر دوم هخامنشی |
آترا | نام یکی از ماههای پاییز |
آتری | آذر |
آترین | آذرین مانند آتش، زیبا و پر انرژی |
آتشگون | سرخ فام، سرخ رنگ |
آتنا | در اساطیر یونان، خدای اندیشه، هنر ، دانش و صنعت |
آتوسا | نام دختر کوروش پادشاه هخامنشی و به معنی قدرت و توانمندی است. |
آتیه | آینده |
آدا | پاداش مینوی، فرشته توانگری |
آدخت | خجسته و نیکو |
آدرینا | آتشین، سرخ رو، دختر زیبا رو، بانوی آتشین |
آدنا | نام روستایی در نزدیکی چالوس |
آذر | آتش، فروغ، روشنایی |
آذربانو | بانوی آتش گون |
آذرچهر | همانند روشنایی |
آذرگون | گل همیشه بهار |
آذرمینا | لعلگون، سرخ رنگ |
آذین | زینت، زیور، نام یکی از فرماندهان سپاه بابک خرم دین، نام پهلوانی در ویس و رامین |
آذینگل | زینت گل، زیورگل – کنایه از زیبایی بسیار زیاد |
آذين | زيور، زيب، زينت، آرايش؛ (در قديم) آيين، رسم و قاعده. |
آراسته | با نظم و ترتیب |
آراگل | آراینده گل ها – زیبا کننده گل ها |
آرالیا | درختچه های زینتی |
آرام | سکون، ثبات، آسایش، طمأنینه |
آرام دخت | از نام های برگزیده |
آرام دل | از نام های برگزیده |
آرامش | آرمیدن |
آرامیس | آرامش ، راحتی |
آرتادخت | وزیر خزانه داری اردوان چهارم اشکانی |
آرتیستون | دختر کورش بزرگ – زن داریوش |
آرزو | (پهلوی)، خواهش، كام، مراد، چشمداشت، اميد، توقع و انتظار؛ |
آرشیدا | بانوی درخشان آریایی، بانوی آراسته و درخشان |
آرمیتا | آرمان، عشق پاک |
آرمیتی | فروتنی و پاکی و محبت |
آرمیدخت | از نام های برگزیده |
آرمیلا | اسم دختران در ایران باستان (شاهدخت) |
آرميتا | (اوستايي) پارسا، پاك، فروتن. |
آریان | بانوی بسیار مقدس – نام دختر مینوس پادشاه اساطیری یونان |
آریانا | منسوب به آریا، آریایی، نام قدیم ایران |
آزادچهر | آزاده نژاد |
آزاده | آزاد، اصيل؛ (در قديم) نجيب، شريف، صالح؛ (در قديم) ايراني؛ (اَعلام) نام زنِ… |
آزیتا | آزیتا نام دخترانه ی ایرانی ای است به معنی «الهه ی آتش» |
آژند | نام گلی است |
آسا | زیور مایه زیبایی و وقار و ثبات و تمکین و آسودگی |
آساره | نام دختر به زبان لری بختیاری به معنی |
آسمان | فضای بالای سر که آبی رنگ به نظر می رسد، |
آسیمن | نامی پهلوی که همان سیمین امروزی است |
آشتی | مهر و دوستی، یکرنگی |
آشنا | یار، دوست |
آشوب | شور، انقلاب |
آشیان | لانه و کاشانه |
آفتاب | گرمی، روشنایی |
آفرین | درود و سپاس |
آگرین | کردی آتشین، به رنگ آتش |
آلا | نعمتها ، نیکی ها |
آلاله | نام گلی است |
آلکا | در گویش سمنان نام امامزاده ای |
آلما | ترکی سیب، کنایه از زیبایی |
آلیس | الیس یک اسم دخترانه با ریشه فرانسوی به معنی بانوی نجیب زاده، دختر اصیل، |
آلیشان | هردو ترکی شعله ور |
آماندا | این نام به معنای دوست داشتنی است. |
آمتیس | آمیتیس، نام دختر خشایار پادشاه هخامنشی |
آمیتیس | پادشاه ماد، نام زن کورش |
آناشید | دختر زیباروی مادر، مایه دلگرمی و روشنایی زندگی مادر |
آناهيتا | (اوستايي) بيآلايش، پاك، به دور از آلودگي و ناپاكي؛ |
آنجلا | آنجلا شکل دخترانه نام پسر انجلوس است. |
آندیا | نام زن اردشیر ساسانی |
آنسه | مانوس، همنشین نیکو |
آنیتا | آراستگی، مهربانی، خوشرویی |
آوا | ندا و صدا ،نغمه |
آوین | کردی عشق |
آوینا | عشق |
آهنگ | سرود و نغمه |
آهو | غزال، غزاله؛ (به مجاز) معشوق زيبا؛ (در قديم) (به مجاز) چشم زيبا؛ |
آیدا | شاد، خوش |
آیسان | آی (ترکی) + سان (فارسی) زیبا، مانند ماه |
آینور | اسم ترکیبی ترکی_عربی به معنی نور ماه ، نورانی مثل ماه ، روشنایی ماه ، |
آیه | نشانه ، نشانه خدا |
آيدا | (تركي) گياهي كه كنار آب ميرويد؛ شاد، ماه – نام تذکمنب |
آيه | (عربي) نشانه، نشان، معجزه، دليل، حجت، برهان؛ اعجوبه، عجيبه |
اسم دختر تک
اسم دختر با حرف ب
بَرفین | برفی، از جنس برف؛ سفید مانند برف؛ (به مجاز) زیبا چهره |
بَصیرا | منسوب به بصیر؛ منتسب به دانایی؛ (به مجاز) دختری که بینا و دانا باشد. |
بُشرا | بشارت، مژده، مژدگانی؛ از واژه های قرآنی |
بِهآفرین | خوب آفریده؛ خوش سیما، خوش منظر |
بِهشید | تابناک و دارای فروغ و روشنایی |
باختر | مغرب؛ به معنی ستاره است. |
بادامک | بادام کوچک، نوعی درخت بادام |
باران | قطرههای آب که بر اثر مایع شدن بخار آبِ موجود در جو زمین ایجاد میشود |
بارلی | بار(فارسی) + لی (ترکی) میوه دار، سودمند |
بارنک | نام درختی است. |
باستیان | بردبار، شکیبا |
بافرین | بآفرین، لایق تحسین و تشویق، درخور آفرین |
بالنده | آن که یا آنچه در حال رشد یا ترقی و پیشرفت است. |
بالیده | رشد و نمو کرده |
بامک | بامداد، صبح |
بامی | درخشان، لقب شهر بلخ |
بامین | نام روستایی در نزدیکی هرات |
بانو | خانم، کلمه احترام درباره بانوان |
بانو گشسب | نام دختر رستم زال ، زن گیو و مادر بیژن |
باور | مجموعه اعتقادهایی که در یک جامعه مورد پذیرش قرار گرفته است، |
بخت آفرید | آفریده بخت و اقبال |
بخشایش | گذشت و چشم پوشی کردن گناه یا کار نادرست کسی، عفو، رأفت، رحمت و شفقت. |
بخشنده | آنکه چیزی را بی آنکه عوضی بخواهد میبخشد؛ عطا کننده. |
بردبار | شکیبا، با حوصله |
برزآفرید | آفریده با شکوه، نام مادر فرود |
برسومه | برسم، شاخههای گیاه |
برشید | بر(میوه) + شید (خورشید)، میوه خورشید |
برفین | برفی، از جنس برف؛ سفید مانند برف؛ (به مجاز) زیبا چهره. |
برگ | به ضم ب، ابرو |
برنا | جوان ، خوش اندام |
برومند | (اسم دختر و پسر) خوش قامت، نام مادر بابک خرمدین |
برهون | هاله، خرمن ماه |
بلوت | درخت سودبخش |
بلوط | گیاهی درختی و جنگلی که میوه آن خوراکی است. |
بمانی | نامی که با آن طول عمر کودک را بخواهند. |
بنفشه | نام گل، (به مجاز) مو، زلف؛ |
بنیتا | دختر بی همتای من |
بوته | گیاه، ساقه جوان |
بوختار | از نام های برگزیده |
بوژنه | شکوفه، غنچه اسم دختر |
بوستان | بستان، باغ و گلزار |
بویه | آرزو |
به آفرید | نام دختر کی گشتاسب |
به نگار | خوب چهره، نیکو صورت |
بهار | فصل اول سال |
بهارا ، بهار، بهاران | فصل بهار |
بهاران | هنگام بهار، موسم بهار؛ (به مجاز) زیبا و با طراوت. |
بهارآفرین | آفریننده بهار |
بهاردخت | دختر بهار |
بهارک | به معنای مانند بهار، همچون بهار؛ (به مجاز) زیبا با طراوت |
بهارگل | گلی که در بهار می روید. |
بهارناز | موجب فخر و نازش بهار |
بهاره | مربوط به بهار؛ به عمل آمده در بهار؛ منسوب به بهار. |
بهارین | منسوب به بهار، بهاری |
بهآفرید | نام دختر گشتاسپ پادشاه کیانی و خواهر اسفندیار |
بهآفرین | نیک آفریده شده |
بهآیین | دارای آیین بهتر |
بهدخت | نیک ترین دوشیزه |
بهدیس | مانند به (به میوه ای خوش عطر و بو) |
بهرخ | نیک چهره |
بهرو | نیکو چهره |
بهشت | پردیس، بهترین |
بهکامه | مرکب از به (بهتر، خوبتر) + کامه (آرزو) |
بهگل | نیکوترین گل |
بهناز | از نام های برگزیده |
بهنوش | نیکوترین نوشیدنی |
بهین | بهترین ، نیکوترین |
بیتا | بی مانند، بی همتا، یکتا |
بیدار | هشیار و سرزنده |
بینا | روشن، دل آگاه |
اسم دختر با حرف پ
پَرَند | پروین، حریر ساده؛ گروهی از گیاهان |
پَرَندیس | (پَرَن + دیس (پسوند شباهت) )، شبیه به پَرَن پَرَن، زیبارو، نرم و لطیف چون پرند |
پَرَنسا | همانند ابریشم و دیبا؛ زیبا و لطیف |
پَرتو | شعاعی که از منبع نورانی یا گرما ساطع می شود، درخشش، تلألؤ، روشنایی؛ اثر، تأثیر |
پَردیس | بهشت؛ فضای سبز و گل کاری شدهی اطراف ساختمان. |
پَرنیان | پارچه ای ابریشمی دارای نقش و نگار؛ پرده ی نقاشی |
پاداش | پاداش |
پادمیرا | جاویدان، نگهبان مهر، نگهدارنده عشق |
پادنا | اسم یکی از بخشهای تابعه شهرستان سمیرم، |
پادینا | در گویش همدانی به گل پونه یا پودینه گفته میشود. |
پارامیدا | پارامیس، نام دختر بردیا و نوه کوروش پادشاه هخامنشی، |
پاردیس | پردیس |
پارلا | (ترکی) به معنی درخشنده و نورانی – درخشنده و نورانی |
پارمیدا | پارامیدا، پارامیس، پرمیس |
پارمیس | پرمیس، نام دختر بردیا و نوه کوروش بزرگ پادشاه هخامنشی |
پارمین | تکه یا قطعهای از بلور؛ نام زنِ داریوش. |
پارنا | نام قلهای در نزدیکی پل دختر |
پارند | نیک بختی و فرارونی؛ نگهبان گنج و خواسته |
پاشنگ | خوشهی انگور |
پاک سیما | از نام های برگزیده |
پاکبانو | آناهیتا، بانوی پاک |
پاکچهر | خوش صورت |
پاکدخت | دختر پاک و عفیف |
پاکدل | پاکیزه دل، دلپاک، خوش قلب |
پاکرخ | پاکیزه رو، زیبا رو |
پاکروز | از نام های برگزیده |
پاکروی | پاکیزه روی، زیبا روی |
پاکسیما | دارای صورتی پاک و زیبا |
پاکفر | از نام های برگزیده |
پاکناز | دارای ناز خوش |
پاکنوش | پاک نوشنده |
پالیز | باغ |
پامچال | گلی زینتی به رنگهای سفید، صورتی، یا نارنجی |
پانتهآ | پایدار، نگهبان نیرومند، نام همسر آبرداتاس که در زمان کوروش، پادشاه شوش بود |
پانتی | نام همسر آریاسب از سرداران کوروش پادشاه هخامنشی |
پانیا | محافظ نگهدارنده |
پانیذ | پانید، قند مکرر، شکر، شکر برگ، |
پانیک | کسی که قدمش نیک است، خوش قدم |
پایون | پیرایه، زیور، آرایش |
پاییز | هنگام پاییز، برگ ریزان، مجازا دختر زیبا رو |
پاییزان | هنگام پاییز |
پدیده | پدیدار؛ شخص، چیز یا حادثهی چشمگیر. |
پرتو | فروغ، روشنایی |
پرخیده | سخن سربسته |
پردیس | باغ بهشت |
پرسا | نرم و لطیف مانند پر. |
پرستش | نیایش، عبادت |
پرستو | پرندهای سیاه و سفید با بال های باریک که مهاجر است. |
پرستوک | پرستو، نام اصیل پارسی |
پرسون | برهون هاله، خرمن ماه |
پرشت | پر آرزو |
پرگل | (به فتح پ) هر یک از گلبرگهای گل |
پرمون | زینت و آرایش |
پرند | پارچه ابریشمی |
پرنیان | حریر ، دیبا |
پروا | ملاحظه، فرصت و زمان پرداختن به کاری، فراغت و آسایش، توجه |
پروانه | از نام های برگزیده |
پروین | نام ستارهای |
پری | زن زیبا |
پری بانو | از نام های برگزیده |
پری سیما | زیبا روی |
پریچهر | فرشته رو، زیبا مثل پری؛ زیبارو |
پریدخت | از نام های برگزیده |
پریرخ | پری رو، پری رخسار، خوبروی |
پریروی | خوشگل، زیبا رو |
پریزاد | فرزند پری، فرزند زیبا |
پریسا | مانند پری |
پریسان | از نام های برگزیده |
پریفام | زیبا چهره |
پریگون | مانند پری |
پریماه | زیبا چون ماه و پری |
پریمرز | از نام های برگزیده |
پریناز | از نام های برگزیده |
پریوش | پری مانند |
پگاه | سحر، بامداد |
پوپک | هدهد |
پودینه | پونه |
پوران | از نام های برگزیده |
پوروچیستا | نام کوچکترین دختر اشوزرتشت |
پونه | بوته و گلی خوشبو |
پیچک | گیاهی زینتی که ساقه ای بالا رونده دارد. |
پیراسته | با نظم، با آرایش |
پیرایه | آراسته، آرایش |
پیروزه | از سنگ های قیمتی |
پینار | به چشمه، سرچشمه |
اسم دختر با حرف ت
تَرَنُم | آواز خوش |
تَرلان | مرغی از جنس باز شکاری را گویند؛ (در کردی) به زیبا؛ نام نوعی اسب است. |
تَرنّم | خواندن شعر، ترانه، و مانند آن ها |
تَندُر | بلبل |
تَندیس | مجسمه؛ بت، تصویر برجسته، تمثال؛ (به مجاز) زیباروی. |
تُرنج | نام میوه ای است |
تِلما | گندمگون |
تِهرت | نام دختر میانه اشوزرتشت |
تِیتَک | شبکیه چشم به زبان پهلوی |
تابا | طاقت، پیچ و تاب زلف، فروغ، تابنده، تابان |
تابان | دارای نور و روشنی، درخشان، روشن |
تابانمهر | از نام های برگزیده |
تابش | نورافشان |
تابناک | پرتو، نورانی |
تابناک | جذاب، روشن و درخشنده |
تابنده | آنچه میتابد و نورافشانی میکند، درخشان. |
تاتیانا | تاتینا، پرنده شکاری |
تاتین | پرندهای شکاری |
تاج آفرین | آفریننده تاج، به وجود آورنده تاج |
تاج بانو | ملکه، شاهزاده خانم |
تاج خاتون | ملکه، شاهزاده خانم |
تاج دخت | تاج (کلاه پادشاهی، افسر) + دخت (دختر) |
تاج گل | آن که چون تاجی در رأس گلها است، زیبا |
تاج ماه | آن که چون تاجی بر سر ماه است، بسیار زیبا |
تاج مهر | آن که چون تاجی بر سر خورشید است، یا دسته گلی به شکل تاج، بسیار زیبا |
تارا | ستاره کوکب مردمک چشم |
تارادخت | دختر ستاره، دختر چون ستاره، (به مجاز) دختر زیبا، صاحب حسن و کمال |
تارادیس | مانند ستاره |
تازه | جدید، پرتراوت، لطیف |
تاژ | لطیف، نازک، نام پسرفرواک برادر هوشنگ پادشاه پیشدادی |
تافته | گداخته، درخشنده و تابناک، روشن، نوعی پارچه ابریشمی |
تاک آفرین | مرکب از تاک (درخت انگور) + آفرین (آفریننده) |
تاکدخت | مرکب از تاک (درخت انگور) + دخت (دختر) |
تالین | پایتخت کشور استونی، برکنارهی جنوبی خلیج فنلاند از بندرهای عمدهی دریای بالتیک. |
تامیلا | از روی امیدواری، امیدوارانه؛ در برخی منابع به بخشنده |
تانسو | زلالی چشمه، تمیزی و پاکی و زیبایی |
تانیا | در فارسی به معنی دختر یگانه و بی مانند |
تبسّم | لبخند، خنده ی بدون صدا؛ (به مجاز) درخشیدن |
تخشک | خوبرو و زیبا |
تذرو | نام دختر داریوش سوم هخامنشی |
ترانه | قطعه آوازی، هر صدایی که حالت موسیقایی داشته باشد. |
ترگل | گل تازه و شاداب |
ترلان | زیبا؛ نام نوعی اسب است. |
ترمه | نوعی پارچه (قیمتی) از جنس کرک، پشم، یا ابریشم |
ترنج | بالنگ؛ طرحی مرکّب از طرحهای اسلیمی |
ترنگ | آواز تارهای ساز |
ترنیان | سبدی که از شاخه های بید میبافند |
تروند | میوه تازه رسیده، نوبر |
تریتی | نام دختر میانه اشوزرتشت |
تسنیم | رودی در بهشت (سوره مطففین) |
تشتر | نام ستاره تیر. نگهبان باران |
تکاو | نام یکی از آهنگ های نامی باربد |
تکتم | نام چاه زمزم،نام مادر امام رضا ،بانوی رازدار و رازنگهدار |
تلّی | دختری که گیسوی بلند و زیبا دارد، زلف دار؛ زباندار و سخنور. |
تمنا | خواهش، درخواست، آرزو |
تمیس | گیاهی بالا رونده |
تناز | نام مادر لهراسب. دختر آرش |
تنبور | نوعی ساز، دنبره |
تندیس | پیکره، تصویر |
توار | پرنده , نام کوهی در شمال ایران، شهرستان چالوس |
توتیا | از آبزیان دریایی که در بستر دریا زندگی می کند؛ گردی که به عنوان سُرمه استفاده می کنند. |
توران | از نام های برگزیده |
تورانبانو | از نام های برگزیده |
توراندخت | از نام های برگزیده |
توسکا | توسا، درختی بلند و جنگلی که در مناطق مرطوب و کنار آبها میروید. |
توکا | پرندهای از خانواده گنجشک با منقاری باریک وتنی رنگارنگ |
تهمینه | زن رستم و مادر سهراب |
تیارا | تیه در گویش لری به معنای چشم و آرا به معنای آراینده می باشد، چشم آرا، زیبا |
تیسا | در گویش مازندران خالص |
تینا | در عربی (طین) به معنی گِل سرخ |
تیهو | پرندهای خوش رنگ |
اسم دختر مذهبی
اسم دختر با حرف ث
ثَمینا | (ثمین + الف نسبت) منسوب به ثمین، ثمین |
ثریا | (عربی) پروین (نام ستاره ای در منظومه شمسی) |
ثمر | میوه؛ (به مجاز) نتیجه و حاصل |
ثمره | میوه؛ (به مجاز) نتیجه و حاصل |
ثمن | بها، قیمت |
ثمین | (عربی) گرانبها، ارزشمند، قدیمی |
ثمین | گرانبها، قیمتی، گران |
ثمینا | گرانبها و ارزشمند (ترکیبی عربی -فارسی) |
ثمینه | گران بها، قیمتی، گران |
ثنا | ستایش خداوند، حمد خداوند، شکر، دعا |
اسم دختر با حرف ج
جَمیله | مؤنث جمیل، جمیل؛ زیبا |
جُمانه | یک دانه مروارید، یک دانه لؤلؤ؛ نام دختر ابوطالب و خواهر حضرت علی(ع) |
جالیز | کشتزار |
جام | پیاله، ساغر |
جان افروز | (به مجاز) آسایش بخش روان |
جان بانو | بانویی که چون جان عزیز است. |
جان پرور | از نام های برگزیده |
جان نواز | آرامش دهنده جان، محبوب |
جانا | ای جان، ای عزیز |
جانان | معشوق، محبوب؛ خوب |
جانانه | محبوب، معشوق، (در تصوف) (به مجاز) خداوند |
جاندخت | محبوبه، معشوقه، دختری که چون جان عزیز است. |
جانمهر | از نام های برگزیده |
جلبک | گیاه سبز آبزی |
جلگه | زمین پهناور |
جلوه | نمایان شدن، خود را آشکار کردن، خودنمایی؛ (به مجاز) زیبایی، جاذبه |
جلیله | مؤنث جلیل |
جمانه | یک دانه مروارید، یک دانه لؤلؤ؛ نام دختر ابوطالب و خواهر حضرت علی(ع) |
جمدخت | جم (پادشاه بزرگ) + دخت (دختر) |
جنان | بهشت؛ باغها |
جنت | بهشت، فردوس |
جوانه | تازه، نو؛ جوان |
جوانه | جوان، جوانی،رویش |
جواهر | هر یک از سنگ های گران بها مانند یاقوت و زمرد؛ |
جویبار | کنار جوی آب |
جهان آوا | مرکب از جهان (عالم، گیتی) + آوا (صدا، بانگ) |
جهان بانو | بانوی جهانیان |
جهان خاتون | خاتون جهانیان، بانوی جهانیان، شاعره ایرانی در قرن هشتم |
جهان ماه | آن که در جهان چون ماه می درخشد، زیبا |
جهان ناز | مایه افتخار جهان، فخر جهان |
جهانتاب | آنچه به جهان نور و روشنایی میدهد، عالمتاب، نور دهنده جهان |
جهاندخت | دختر شهره در عالم |
جهانرخ | مرکب از جهان (عالم، گیتی) + رخ (چهره، صورت) |
جیحون | رود بزرگ، رود، نام رودی در آسیای میانه |
جیران | آهو (به مجاز) معشوقِ زیبا؛ چشمِ زیبا |
اسم دختر با حرف ج
جَمیله | مؤنث جمیل، جمیل؛ زیبا |
جُمانه | یک دانه مروارید، یک دانه لؤلؤ؛ نام دختر ابوطالب و خواهر حضرت علی(ع) |
جالیز | کشتزار |
جام | پیاله، ساغر |
جان افروز | (به مجاز) آسایش بخش روان |
جان بانو | بانویی که چون جان عزیز است. |
جان پرور | از نام های برگزیده |
جان نواز | آرامش دهنده جان، محبوب |
جانا | ای جان، ای عزیز |
جانان | معشوق، محبوب؛ خوب |
جانانه | محبوب، معشوق، (در تصوف) (به مجاز) خداوند |
جاندخت | محبوبه، معشوقه، دختری که چون جان عزیز است. |
جانمهر | از نام های برگزیده |
جلبک | گیاه سبز آبزی |
جلگه | زمین پهناور |
جلوه | نمایان شدن، خود را آشکار کردن، خودنمایی؛ (به مجاز) زیبایی، جاذبه |
جلیله | مؤنث جلیل |
جمانه | یک دانه مروارید، یک دانه لؤلؤ؛ نام دختر ابوطالب و خواهر حضرت علی(ع) |
جمدخت | جم (پادشاه بزرگ) + دخت (دختر) |
جنان | بهشت؛ باغها |
جنت | بهشت، فردوس |
جوانه | تازه، نو؛ جوان |
جوانه | جوان، جوانی،رویش |
جواهر | هر یک از سنگ های گران بها مانند یاقوت و زمرد؛ |
جویبار | کنار جوی آب |
جهان آوا | مرکب از جهان (عالم، گیتی) + آوا (صدا، بانگ) |
جهان بانو | بانوی جهانیان |
جهان خاتون | خاتون جهانیان، بانوی جهانیان، شاعره ایرانی در قرن هشتم |
جهان ماه | آن که در جهان چون ماه می درخشد، زیبا |
جهان ناز | مایه افتخار جهان، فخر جهان |
جهانتاب | آنچه به جهان نور و روشنایی میدهد، عالمتاب، نور دهنده جهان |
جهاندخت | دختر شهره در عالم |
جهانرخ | مرکب از جهان (عالم، گیتی) + رخ (چهره، صورت) |
جیحون | رود بزرگ، رود، نام رودی در آسیای میانه |
جیران | آهو (به مجاز) معشوقِ زیبا؛ چشمِ زیبا |
اسم دختر با حرف چ
چَمان | خرامان |
چام | ناز و عشوه |
چامه | شعر، شعری که با آواز خوانده میشود. |
چرمه | اسب به ویژه اسب سفیدرنگ |
چشمه | مکانی که آب زیرزمینی در آنجا به طور طبیعی در سطح زمین ظاهر میشود. |
چکامه | شعر به ویژه قصیده. |
چکاو | نام پرنده ای خوش آواز |
چکاوک | پرندهای خوش آواز و کمی بزرگتر از گنجشک که تاج بر سر دارد. |
چکاوه | چکاوک |
چلچله | پرستو |
چمان | آن که میخرامد و با ناز حرکت میکند، خرامان، رونده، راهوار، |
چمانه | پیاله شراب |
چمن | زمین سبز و خرم، باغ و بوستان مرغزار؛ نام گیاهی از تیرهی غلات. |
چمن افروز | آن که یا آنچه زینت دهنده چمن است، تاج خروس |
چمن آرا | زینت دهنده باغ، باغبان، آنچه موجب زیبایی و آراستگی باغ و بوستان است. |
چمن چهر | آن که چهرهای زیبا چون باغ و بوستان دارد. |
چمن ناز | زیبارویی که دارای ناز و عشوه و کرشمه است. |
چنور | گیاهی خوشبو شبیه به شوید، که در بعضی از مناطق کردستان میروید. |
چوک | چشمه |
چهرآذر | آذرچهر، دارای چهرهای چون آتش |
چهرآرا | آراینده چهره |
چهرزاد | نژاد و اصیل، لقب هما، دختر بهمن در شاهنامه |
چهرمینو | آن که چهرهای زیبا چون بهشت دارد. |
چهره | روی، صورت |
چهره گل | آن که چهرهای زیبا چون گل دارد. |
چیترا | از نام های برگزیده |
چیستا | نام فرشته دانش و معرفت |
چیستی | دانش و آگاهی |
چیکا | نوعی پرنده (ریشه گیلکی) |
چیلانه | درخت عناب |
اسم دختر با حرف ح
حَلیا | زیور و آرایش |
حِلما | جمع حَلیم، بردباران، صبوران |
حاتمه | مؤنث حاتم به معنی حاکم، قاضی، داور |
حارثه | مؤنث حارث، زن کشاورز |
حاصل | نتیجه |
حامده | مؤنث حامد، سپاسگزار |
حانی | (دخترانه و پسرانه) میش یا گاو وحشی |
حانیه | مهربان، دلسوز |
حبه | دانهی بعضی از میوهها و گیاهان |
حبیبه | مؤنث حبیب، دوست، یار، معشوقه |
حدیث | عشق، سودا |
حدیثه | نو و تازه |
حدیقه | باغ |
حرمت | احترام |
حره | دختر آزاده ،از اسامی حضرت زهرا، از القاب بانوان اشرافی |
حریر | ابریشم |
حریه | حُره |
حسِیبا | دارای اصل و نسب، پاک نژاد، پاکزاد و اصیل |
حسْنا | زیبا، زن زیبا |
حسانه | زن بسیار نیکو |
حسنا | نیک، پسندیده |
حسنه | خوب، نیک، پسندیده |
حسنی | نیکو،پسندیده |
حسنیه | نیکوتر، کار نیک، عاقبت نیکو |
حسیبا | مرکب از حسیب به معنای پاک نژاد و پاکزاد و الف نسبت ، دختر با اصل و نسب |
حسیبه | دارندهی نام و شرف و بزرگی |
حفصه | اسد، شیر؛ |
حفیظه | موکّل به چیزی؛ حافظ و محفوظ |
حکیمه | مؤنث حکیم، زن حکیم و دانشمند |
حلما | جمع حَلیم، بردباران، صبوران. |
حلیا | آنچه در چشم خوش میدرخشد (حلی+ا) |
حلیمه | مؤنث حلیم، زن خویشتن دار، صبور و با تحمل، دختر بردبار |
حلیه | زینت، پیرایه، زیور؛ مشخصات صورت و اندام |
حماسه | کاری افتخار آفرین، نوعی شعر، دلیری، شجاعت، بی باکی |
حمده | سپاس و شکرگزاری |
حمرا | سرخ رنگ |
حمیده | مؤنث حمید، ستوده، پسندیده؛ مادر امام موسی کاظم(ع). |
حمیرا | مصغّر حمرا، زن سرخ و سپید، زن سرخ |
حنّان | آرزومند، مشتاق؛ بخشاینده |
حنّانه | بسیار نوحه کننده، ناله کننده |
حنا | گیاهی درختی که گل های سفید و معطر دارد، گرد بسیار نرم سبز رنگی از گیاهی به همین نام. |
حنان | بسیار مهربان ،یکی از نامهای خداوند ،در دعای جوشن کبیر می تونید ببینید |
حنانه | ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ، ﺑﺨﺸﺎﯾﻨﺪﻩ ، ﺑﺴﯿﺎر ﻧﺎﻟﻪ ﮐﻨﻨﺪﻩ |
حنظله | مفرد حَنظل |
حنیسه | زن شجاع |
حنیفا | حق ،راست(لقب ادیان توحیدی و مسلک حضرت ابراهیم) |
حنیفه | حق ،راست(لقب ادیان توحیدی و مسلک حضرت ابراهیم) |
حنیفه | مؤنث حنیف، دختر درست و پاک |
حوا | نخستین زنی که خدا آفرید، همسر حضرت آدم(ع) |
حور | زن زیبای بهشتی |
حورا | حور، زن زیبای بهشتی؛ زنِ سفید پوستِ سیاه چشم و موی. ریشه |
حورالعین | زن یا زنان سفیدپوست درشت چشم |
حورآسا | آن که چون حور زیباست. |
حورآفرین | مرکب از حور (زن زیبای بهشتی) + آفرین (آفریننده) |
حورجهان | آن که چهرهای زیبا چون حور دارد. |
حوردیس | آن که چون حور زیباست. |
حوررخ | حور , آن که چهرهای زیبا چون حور دارد. |
حورزاد | زاده حور، زیبا |
حوروش | دختری چون زن (زنان) زیبای بهشتی. |
حوری | حور؛ زن زیبا |
حوری بانو | حور , زن زیبای بهشتی |
حوری دخت | حور , مرکب از حوری (زن زیبای بهشتی) + دخت |
حوری رخ | حور , آن که چهرهای زیبا چون حوری دارد. |
حوری زاد | حور , زاده حوری، زیبا |
حوری لقا | آن که چون حوری زیباست. |
حوریا | از حوری به معنی فرشته بهشتی میآید، آن که چون حور زیباست. |
حوریه | زن سفید پوست و زیباروی. |
حیات | زندگی، زیست |
حیفا | نام بندری در فلسطین |
اسم دختر با حرف خ
خَضرا | (مؤنث اخضر) به معنی سبز، کبود، نیلگون، و آبی و سبز؛ سبزهزار، چمنزار. |
خَلف | فرزند صالح، شایسته؛ جانشین؛ (به مجاز) پیروی کننده از پدر در اخلاق و کردار |
خُتن | نام شهری در ترکستان شرقی، (به مجاز) زیباروی. |
خُرّم | سرسبز و با طراوت؛ شاد، خوشحال، خوب، خوش؛ فرخنده، مبارک. |
خُوروَش | همانند خورشید |
خاتَم | فرمان، حکم و پایان؛ نام شهرستانی در جنوب استان یزد. |
خاتون | لقب زنان اشرافی، لقب همسر خاقان چین که انوشیروان دختر او را به همسری برگزید |
خاتونک | خاتون (بانو) + ک، بانوی کوچک، نام روستایی در نزدیکی شیراز |
خارا | نوعی سنگ آذرین، نام یکی از گوشههای موسیقی ایرانی |
خارک | نوعی خرمای زرد و خشک |
خاطِره | یادبود، یاد، ذهن، حافظه، خاطر. |
خاطرافروز | خاطر (عربی) + افروز (فارسی) شادی بخش |
خاطرآسا | خاطر (عربی) + آسا (فارسی) آسایش دهنده خاطر |
خاطرنواز | خاطر (عربی) + نواز (فارسی) دلکش، مطبوع |
خالِده | مؤنث خالد |
خانم گل | خانم (ترکی) + گل (فارسی) خانمی که از زیبایی و لطافت چون گل است. |
خاور | (مخففِ خاوران) هم به معنی مشرق و هم به معنای مغرب است. |
ختا | نام سرزمین چین شمالی که محل زندگی قبایل ترک بوده است. |
ختمی | گیاهی علفی، پایا، و زینتی از خانواده پنیرک که گلهای درشت دارد. |
خجسته | شادباش، مبارک |
خجسته لقا | خجسته (فارسی) + لقا (عربی) خوش سیما، خوشرو |
خجیر | زیبا روی و پسندیده |
خداآفرید | آفریده خداوند |
خدیجه | مولودِ پیش از اتمام ماه ها |
خرامان | دارای حالت خرامیدن، در حال خرامیدن، به آهستگی و با ناز. |
خرشا | خورشید، آفتاب، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر خراد از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی. |
خرشید | خورشید، آفتاب، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر خراد از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی |
خرم بانو | بانوی شاد و خوشحال |
خرم بهار | آن که چون بهار خرم و با طراوت است، نام دختر فتحعلی شاه قاجار |
خرم چهر | آن که چهره ای شاداب و با طراوت دارد. |
خرم گل | آن که چون گل خرم و با طراوت است. |
خرمدخت | دختر شاد و با طراوت |
خرمدل | خوشدل، خوشحال، شادمان |
خرمن | توده غله درو شده، توده و مقدار انبوه از هر چیز |
خرمناز | زیبا و با طراوت |
خرمه | نام همسر مزدک، گیاهی است مانند لوبیا |
خزال | با ناز راه رونده، کسی که با ناز راه میرود. |
خزان | نام سومین فصل سال، پس از تابستان و پیش از زمستان، پاییز |
خزان | نام سومین فصل سال، پس از تابستان و پیش از زمستان، پاییز |
خزر | فتان – دختر که عشوه هایی زیرکانه می ریزد |
خضرا | سبز ،تازه |
خلیله | مؤنث خلیل |
خندان | خندیدن، با لبخند |
خندان چهر | آن که چهره ای خندان و متبسم دارد. |
خندان گل | آن که چون گل شاداب و باطراوت است. |
خوب چهر | دارای سیمای زیبا، زیبا. |
خوبرخ | از نام های برگزیده |
خوبروی | از نام های برگزیده |
خوبیار | یارخوب |
خوردخت | از نام های برگزیده |
خوردیس | مانند خورشید، درخشان |
خورزاد | از نام های برگزیده |
خورسان | مانند خورشید |
خورشاد | از نام های برگزیده |
خورشید | هور، هور شید |
خورشید چهر | از نام های برگزیده |
خورشید دخت | مرکب از خورشید + دخت (دختر) |
خورشید رخ | آن که چهرهاش چون خورشید میدرخشد. |
خورشیدفر | آن که شکوه و جلالی چون خورشید دارد. |
خورشیدمهر | آن که مهر و محبتی چون خورشید دارد. |
خوروش | خورشیدوش، تابان و درخشان چون خورشید |
خوش لقا | خوش (فارسی) + لقا (عربی) خوش صورت، زیبا |
خوشاب | میوهای که با محلول آب و شکر میپزند، روشن و شفاف، آبدار و ترو تازه، جواهر تابان و درخشان |
خوشبوی | از نام های برگزیده |
خوشچهر | نیکو روی |
خوشخو | نیک رفتار، با صفا |
خوشدل | شاد، شادمان، خوشنود، خوشحال |
خوشروز | دارای زندگی راحت و بارفاه. |
خوشروی | خوشرو، خوش صورت، خوشگل |
خوشگو | خوش سخن |
خوشنوا | خوش آواز، خوش آهنگ |
خوشه | تعدادی دانه، میوه یا گل که به محور متصل باشند |
خوشیار | دوست و یار شاد و شادمان |
خوشین | خوش و زیبا |
خیرالنسا | بهترینِ زنان؛ عنوانی برای حضرت فاطمه(س) دختر پیامبر اسلام(ص) |
خیزران | نوعی نی مغزدار با ساقهای محکم و بلند؛ نام مادر امام محمّد تقی(ع) |
اسم دختر ایرانی
اسم دختر با حرف د
دَریا | (در جغرافیا) توده ی بسیار بزرگی از آب، دریاچه، (به مجاز) شخص بسیار آگاه و دانشمند، |
دَستنبو | میوه ای خوشبو |
دُخمل | از نام های برگزیده |
دُرافشان | روشن، تابان ، شیرین سخن |
دُردانه | دانه در، مروارید بزرگ |
دُرسا | دُر= مروارید، لؤلؤ + سا (پسوند شباهت)، شبیه به دُر؛ (به مجاز) گران قیمت و ارزشمند. |
دُرنا | پرنده ی آب چرِ بزرگ، وحشی و حلال گوشت، کُلنگ. |
دُرنا | نام پرنده ای است |
دُرین | دُر + ین (پسوند نسبت)، از دُر، ساخته شده از دُر؛ (به مجاز) گران بها و قیمتی |
دُغدو | نام مادر اشوزرتشت |
دِرمنَه | گیاهی خوشبو |
دِنا | قسمتی از کوهستان شمال غربی فارس که قلهای معروف به همین نام دارد |
دادآفرید | از داد آفریده شده، از نامهای خداوند |
دادلی | شیرین و نمکین |
دارانا | نام روستایی در نزدیکی اهر |
دارینا | زرگر، طلاساز، مجازا ارزشمند و گرانبها |
دارینه | نام روستایی در نزدیکی سقز |
دالیا | نوعی از گلِ کوکب |
دامینه | زیبا، جاری و روان، همچنین به معنای دانش و دانایی نیز آمده است. |
دایانا | (دایا (زر سرخ و طلا) + پسوند اسم سازِ (نا)) به معنی مثل زر سرخ و (به مجاز) زیبا روی |
دراج | نام پرندهای است |
درافشان | آن که مروارید میافشاند؛ (به مجاز) بخشنده؛ دارای فصاحت و زیبایی، باران ریز. |
دربها | بانوی ارزشمند، دختری که مانند مروارید ارزشمند است، نام همسر کورش کبیر |
درتا | مانند مروارید، همتای دُر |
درخشا | نورانی، تابنده ، درخشان |
درخشان | دارای درخشش، روشن و تابان، درخشنده، (به مجاز) جالب توجه و چشم گیر و خوب و موفقیت آمیز. |
درخشنده | (صفت فاعلی از درخشیدن)، دارای درخشش و تلألؤ؛ روشن و تابان. |
دردانه | بسیار محبوب و گرامی، عزیزکرده، ناز پرورده؛ نیز فرزند بسیار گرامی. |
درسا | دُر= مروارید، لؤلؤ + سا (پسوند شباهت)، شبیه به دُر؛ (به مجاز) گران قیمت و ارزشمند. |
درستی | پاکی، حقیقت، صحت، نام دختر انوشیروان پادشاه ساسانی |
درفام | مانند در درآسا دُرمانند به رنگ دُر |
درفشان | درخشان و روشن |
درمان | چاره |
درناز | (دُر= مروارید، لؤلؤ + ناز = زیبا و قشنگ) (به مجاز) زیبا رو و گران بها. |
دریا | بحر |
دریادخت | مرکب از دریا + دخت (دختر) |
دریاناز | مرکب از دریا و ناز، مایه ناز و مباهات دریا یا به معنای دریای ناز، |
دل افروز | روشن کننده دل |
دل انگیز | نشاط آور |
دل آرا | موجب آرامش و شادی دیگران؛ محبوب، معشوق، |
دل آرام | موجب آرامش و آسایش خاطر |
دل آسا | موجب تسکین و آسایش دل |
دل آشوب | از نام های برگزیده |
دل آویز | زیبا، دلنشین، محبوب |
دلارام | موجب آرامش خاطر، محبوب، معشوق، با آسودگی خاطر. |
دلاویز | دلپسند، مرغوب، دلخواه |
دلآرا | موجب آرامش و شادی دیگران؛ محبوب، معشوق، نام همسر دارا (داریوش سوم) |
دلبر | یار و معشوق |
دلپذیر | دلخواه, پسندیده |
دلپسند | پسندیده، مرغوب |
دلجو | نوازش کننده |
دلخوش | خوشدل، خوشحال ،شادمان |
دلدار | دلبر, معشوق, دلیر, دلاور, شجاع |
دلربای | زیبا، جذاب |
دلشاد | خوشحال ، شادمان |
دلکش | دلربا, دلپذیر, دلفریب |
دلگرم | خشنود، امیدوار |
دلناز | موجب فخر و مباهات دل |
دلنواز | مایه ی آرامش دل، آرامش بخش؛ نوازشگر، مهربان و دلسوز، محبوب و معشوق. |
دلوین | رباینده دل و عشق |
دمساز | همدم، همراز، هم صحبت |
دنبره | نوعی ساز، تنبور |
دنیز | اسم ترکی به معنای دریا |
دیبا | نوعی پارچه ی ابریشمی معمولًا رنگین. |
دیبارخ | از نام های برگزیده |
دین | داور، داوری |
دینا | داور، داوری؛ (در اوستایی) دین؛ (در عبری) (= دینه) انتقام یافته؛ نام خواهر یوسف(ع) |
دیناز | خالق زیبایی |
دینه | نام دختر یعقوب (ع) و خواهر یوسف (ع) |
ذَلفا | دختر سفید روی؛ شاعره معاصر خلفای عباسی، دختر ابیض زن و معشوقه ی نجده ی ابن اسود. |
اسم دختر با حرف ر
رَسابانو | بانوی برگزیده و بلند بالا |
رَسادخت | دختر برگزیده و بلند بالا |
رَسپینا | فصل پاییز |
رَستا | رَستن، رهیدن + ا (پسوند)، رستگار شده، رهایی یافته و خلاص شده |
رُزا | گل رز |
رُکسان | روشنک، رکسانا |
رُکسانا | روشنک، نام دختر دارا که اسکندر به موجب وصیت دارا او را به ازدواج خود در آورد. |
رُونیا | آن که چهرهاش مثل نیاکان است |
رُونیا | آن که چهره اش مثل نیاکان است؛ (به مجاز) اصیل |
رابو | نام گلی از گلهای بهاری |
رابیا | مشهور، نامدار |
راتا | نام فرشته ای است |
راحل | دختر مهاجر |
راحیل | نام یک فرشته |
رادا | راد + ا (پسوند نسبت)، منسوب به راد |
راددخت | دختر بخشنده یا خردمند |
رادنوش | از نام های برگزیده |
راز | آنچه از دیگران پنهان نگاه داشته می شود، سِر |
رازان | نام روستایی در نزدیکی خرم آباد |
رازک | گیاهی علفی از خانواده شاهدانه که معطر، تلخ، و دارویی است |
رازمهر | از نام های برگزیده |
رازیانه | گیاهی خوشبو |
رافعه | اوج دهنده، رفیع کننده (باعث افتخار) |
رافونه | پونه |
رام افزا | افزون کننده آرامش |
رام افزون | رام افزا، افزون کننده آرامش |
رام بانو | بانوی آرام یا بانوی شاد |
رام دخت | از نام های برگزیده |
رامدخت | دختر آرام |
رامش | شادی، خوشی، لذت، حظ ، آسودگی، آسایش، سرود، نغمه |
رامشین | نام روستایی در نزدیکی سبزوار |
رامک | آرامش دهنده |
رامونا | مظهر عشق، لاتین نگهبان عاقل |
رامی | منسوب به رام |
رامینا | رامین + الف (نسبت)، منسوب به رامین؛ دخترِ طربناک |
رامینه | رامین |
راوش | مصحف زاوش، نام ستاره مشتری |
راویز | خارشتر |
راویس | صاحب جاه و جلال |
رایا | رای، فکر، اندیشه، تأمل |
رایان | اسم کوهی در حجاز |
رایحه | عطر خوش(رایحه الجنت) ،عطر حضرت زهرا |
رایکا | پسندیده و دوست داشتنی |
رایومند | دارنده فروغ و شکوه |
رخسار | روی، چهره، صورت ، سیما |
رخساره | چهره ، صورت، گونه |
رخشا | رخشان، درخشان |
رخشان | درخشان |
رخشانه | رخشان و درخشنده |
رخشنده | درخشان ، نورانی |
ردیمه | نام زن کمبوجیه و دختر هوتن |
رزیتا | نامی فرانسوی به معنی گل رز کوچک |
رسا | بالغ، بلند |
رسپینا | فصل پاییز |
رستاک | شاخه تازه ای که از بیخ درخت برآید |
روبیتا | بینظیر |
روجا | منسوب به روج (روز،آفتاب)؛ (به مجاز) زیباروی و آفتاب چهره؛ روجا نام دهی در تنکابن |
رودابه | فرزند تابان و مادر رستم دستان |
روژیا | روز و روشنایی |
روژیار | روزگار |
روژین | منسوب به روز، تابناک و درخشنده |
روژینا | منسوب به روز |
روشان | روشن |
روشنک | دختر دارا |
روناک | روشن، تابناک |
رونیکا | روی زیبا، زیباروی |
رویا | خاطرههای شیرین |
رها | نجات یافته، آزاد |
ریحانه | گیاهی خوشبوی که در زمین نرم روید |
ریرا | در گویش مازندرانی به گوش باش ، به هوش باش |
ریواس | گیاهی با شاخههای سپید |
اسم دختر با حرف ز
زُبیده | نام گیاهی (همیشه بهار)؛ دختر جعفرابن منصور زن هارون الرشید و مادر خلیفه امین. |
زُلفا | (زلف = موی بلندِ سر، گیسو + الف (پسوند نسبت))، منسوب به زلف؛ |
زُلفا | منسوب به زلف؛نزدیکی و منزلت و قربَت. |
زُمرد | گوهر، از سنگهای قیمتی |
زادک | نام روستایی در نزدیکی قوچان |
زادمهر | برآمده از روشنایی |
زاکیه | نیکو، پاکیزه |
زامیر | آواز |
زانوس | نام یکی از دو شعبه بزرگ رود چالوس |
زاهده | مؤنث زاهد |
زرافشان | افشاننده سیم و زر |
زراندام | از نام های برگزیده |
زربانو | نام دختر رستم و خواهر بانو گشتاسب |
زربین | سرو کوهی |
زرپری | آن که چون زر و پری درخشنده و زیباست |
زرتا | همتای زر، درخشان و زیبا چون طلا |
زرتاج | زر(فارسی) + تاج (فارسی) زرین تاج |
زرخاتون | زر( طلا) + خاتون( بانو) |
زردخت | مرکب از زر( طلا) + دخت ( دختر) |
زردیس | به شكل زر |
زرستان | نام دختر ارجاسب |
زرشام | نام دختری از خاندان جمشید پادشاه کیانی |
زرکا | به زبان گیلکی به معنی نوعی پرنده |
زرگل | زرین گل |
زرگیس | از نام های برگزیده |
زرگیسو | از نام های برگزیده |
زرمان | مانند زر، بسیار زیبا |
زرناز | مرکب از زر( طلا) + ناز(کرشمه) |
زرنگار | از نام های برگزیده |
زرنگیس | زرین گیس زرین گیس |
زرنوش | ام شهری که دارا آن را بنا کرده بود |
زرواندخت | از زروان (نام ایزدی) + دخت (دختر) |
زری | منسوب به زر، زر دار |
زرین | از جنس زر، به رنگ زر، طلایی |
زرین بانو | از نام های برگزیده |
زرین تاج | زرین (فارسی) + تاج (معرب) آن که تاجی از طلا بر سر دارد. |
زرین چهر | |
زرین دخت | مرکب از زرین (طلایی یا از جنس زر) + دخت (دختر) |
زرین گل | آن که چون گلی زرین زیبا و درخشان است |
زرین گیس | آن که موهایی به رنگ طلا دارد، نام زنی در منظومه ویس و رامین |
زرین مهر | خورشید طلایی |
زرین نرگسه | ستارههای آسمان |
زرین نگار | آراسته شده با زر |
زرین همای | همای زرین، آفتاب |
زرین هور | خورشید طلایی |
زرینه | ساخته شده از طلا |
زعفران | گیاهی علفی، چند ساله و از خانواده زنبق که گلهای پاییزی سفید یا بنفش دارد. |
زکیه | مؤنث زکی، پاک، طاهر، پارسا |
زگما | نام پلی در زمان سلوکیان که سلوکیه را به شهر آپاما وصل میکرد. |
زلال | صاف و شفاف، (به مجاز) آب صاف و گوارا، پاک، خالص |
زلیخا | نام همسر عزیز مصر که مفتون زیبایی یوسف (ع) شد. |
زمانه | روزگار، چرخ |
زمرد | نام سنگی قیمتی به رنگ سبز |
زمزم | نام چشمهای در نزدیکی کعبه |
زمزمه | صدای حرف زدن آهسته، صدای آواز خواندن آهسته |
زمیرا | بلبل |
زنبق | گلی درشت به رنگهای بنفش، سفید، یا زرد |
زوشا | زیبا، نیکو، دلربا، از ریشه اوستایی زوش، نام نیای منوچهر پادشاه پیشدادی |
زوفا | گیاهی پایا و معطر از خانواده نعناع |
زویا | زندگی، زنده، دوست داشتنی |
زهرا | روشن، درخشان ، نام دختر پیامبر(ص) |
زهراناز | درخشنده و نازنین، ترکیبی قشنگ از نام زهرا |
زهره | سیاره زهره ونوس |
زهیرا | به معنی شکوفهدار، درخت شکوفهدار |
زیب النساء | بهترین زنان، زیباترین زنان، |
زیبا | آن که یا آنچه دیدنش چشم نواز و خوشایند است، دلنشین، مطبوع |
زیبا | آن که یا آنچه دیدنش چشم نواز و خوشایند است، دلنشین، مطبوع |
زیبا دخت | از نام های برگزیده |
زیباچهر | آن که چهرهای زیبا دارد، زیبا |
زیبارخ | آن که چهرهای زیبا دارد، زیبا |
زیباروی | از نام های برگزیده |
زیبان | زیبا، خوشایند |
زیبنده | شایسته، سزاوار، زیبا، آراسته |
زیتون | از اسامی قرآنی ، نماد صلح و انسان دوست |
زیتونه | یکدانه زیتون |
زینا | نام دختر نوح نبی |
زینب | پاکیزگی، نام درختی خوشبو و خوش منظر |
زینت | آذین، آرایش، پیرایه، تزیین، حلیه، زیب، زیور |
زیور | آرایش، پیرایه |
زیورتاج | آن که چون زیور و جواهری بر تاج میدرخشد. |
زیوین | نقرهای، نقره گون |
اسم دختر با حرف ژ
ژاسمی | یاسمن |
ژاسمین | یاسمن |
ژاکلین | کنتس هنوت و هلند |
ژالانه | گیاهی زیبا و خودرو |
ژاله | شبنم ، قطره باران که روی برگ درختان می نشیند |
ژالین | شعله آتش |
ژامک | اسم باستانی به معنای آینه |
ژانت | مونث ژان (ژان = یحیی، یوحنا، خداداد) |
ژانیا | از نامهای باستانی |
ژانیتا | نام شهری در یونان در کنار دریاچه ای به همین نام |
ژانین | نام دریاچهای در یونان |
ژانینا | نام شهری در یونان در کنار دریاچهای به همین نام |
ژاوا | جاوه نام قسمتی از اقیانوس هند میان جزیره جاوه و سوماترا و برنئو |
ژاوه | نوعی گیاه وحشی از تیره کاکوتی |
ژاییژ | شراره آتش |
ژربرا | گلی زینتی به شکل مینا ولی بسیار درشت تر از آن به رنگهای صورتی تا سرخ |
ژرفا | عمیق، عمیق ترین یا دورترین نقطه جایی |
ژرفی | عمق، ژرفا |
ژرفین | عمیق |
ژرویرا | ژریرا |
ژنیا | ژنیک |
ژنیک | با استعداد، نابغه |
ژوان | زمان، میعاد، ملاقات |
ژون | بت، صنم |
ژیان چهر | از نام های برگزیده |
ژیان دخت | از نام های برگزیده |
ژیژیس | نام ندیمه پروشات همسر داریوش پادشاه هخامنشی |
ژیکان | قطره ی باران (به مجاز) زلال و شفاف، زیبا و آرامش بخش |
ژیلا | ژاله تگرگ |
ژیلا | ژاله تگرگ |
ژینا | باهوش، با نابغه، ژنیک |
ژینوس | باهوش، نابغه، ژینا |
ژیوار | نام کوهی در اورامان، زندگی کردن |
اسم دختر 2020
اسم دختر با حرف س
سَحرناز | (عربی فارسی) زیبایی سپیده دم؛ (به مجاز) زیبا |
سَرو | از انواع درختان که همیشه سبز است؛ (به مجاز) شاداب و با طراوت |
سَرور | آنکه مورد احترام است و نسبت به دیگری یا دیگران سِمَت بزرگی دارد؛ فرمانده، رئیس، بزرگ |
سَروناز | سرو نورسته، سروی که شاخه های آن به هر طرف مایل باشد؛ نام نوایی در موسیقی ایرانی |
سَروین | شبیه سَرو؛ (در کردی) روسری و چارقد |
سَریر | زیبا ، تخت پادشاهی |
سَلین | سیل مانند؛ نام رودخانهای در آذربایجان |
سَلینا | منسوب به سَلین |
سَما | آسمان |
سَهی | صفت سرو |
سُرنا | نوعی ساز بادی |
سُرنا | به ضم سین و سکون |
سُلدا | حامی، یاور |
سُها | ستاره ی کم نوری در کنار ستاره ی عناق در صورت فلکی دُب اکبر |
سِتیا | گیتی، دنیا و روزگار |
سابرینا | مژده، بشارت |
سابو | هاله، خرمن ماه |
ساتی | در مصر باستان، نام فرشته نگهبان ارواح |
ساتیا | از نامهای باستانی |
ساتین | محبوب و دوست داشتنی |
ساجده | دختر سجده کننده(عبادت کننده خدا) |
سارگل | گل زرد |
سارنگ | نام پرندههای کوچک به رنگ سیاه، سار، ساری؛ گوشه ای در آواز ابوعطا؛ نام سازی مثل کمانچه |
سارنیا | خالص، پاک، منزه، بانوی بی ریا، دختر پاکدامن |
ساریان | نام روستایی در نزدیکی مشهد |
سارینا | خالص، پاک |
ساعده | دختر مددیار، یاری کننده |
ساغر | ظرفی که در آن شراب مینوشند، جام شراب؛ دل عارف است که انوار غیبی در آن مشاهده میشود. |
سالمه | بدون عیب، در کمال سلامت |
سالی | بی غم و سرخوش، سالمند و دارای عمر طولانی، نام روستایی حوالی خرم آباد |
سالینا | سال + ین (پسوند نسبت) + ا (پسوند نسبت)، منسوب به سال |
سامره | نام شهری در عراق که مرقد امام دهم و یازدهم در آن واقع شده است |
سامه | عهد، پیمان، جای امن و امان، پناه، مأمن |
سامیرا | سمیرا، زن بزرگوار، نام عمه شیرین در داستان خسرو و شیرین ترجمه عربی مهین بانو است |
سامینا | مانند مینا؛ نام گلی |
سامیه | یعنی بانوی بلندمرتبه و از القاب حضرت زینب |
ساناز | نام گلی؛ کمیاب، نادره |
سانای | بیقرار |
سانلی | معروف، مشهور |
سانوا | دختر خوش سخن، بانویی که شیرین حرف میزند. |
سانیا | سایه روشنِ جنگل |
ساوی | با ارزش، گرانمایه |
ساویز | خوش خلق و نیک خو |
ساویس | با ارزش، گرانمایه |
ساهره | چشمه روان |
سایا | یکرنگ، بیریا |
سایان | منسوب به سایه، نام رشته کوهی در آسیای مرکزی |
ساینا | سیمرغ ، عنقا |
سایه | تاریکی نسبی، پناه، حمایت؛ حشمت و بزرگی. |
سبا | سوره 34 قرآن کریم، شهری در یمن که بلقیس ملکه آنجا بوده، در عبری به معنی انسان |
سبارو | کبوتر |
سبزبهار | نام یکی از الحان قدیم ایرانی |
سبزپری | فصل بهار |
سبزه | سبزه وار، چمن زار، گندمگون |
سپتا | خوب ، خوبی |
سپیتا | سفیدترین و پاکترین |
سپیدار | درختی از خانواده بید با برگهایی براق |
سپیده | نور اول صبح، سفید روی |
سپیده گل | گل سپید |
سپینود | در شاهنامه دختر پادشاه هند (شنگل) و زن بهرام گور |
ستاره | ؛ بخت و اقبال و نماد شخص مجلس آرا و زیبارو |
ستاک | شاخه تازه رسته و نازک |
ستایش | ستودن ، تعریف |
ستایش | حمد و سپاس خداوند، شکرگزاری (به درگاه خداوند)؛ تعریف و تمجید |
ستوده | آنکه او را ستودهاند؛ ستایش شده |
ستیا | جهان ، هستی ، دنیا ، روزگار- بانوی نجیب و بلندمرتبه – لقب حضرت معصومه |
ستیلا | نام دختر امام موسی کاظم و لقب حضرت مریم |
سداب | نام گیاهی است |
سدنا | سجده کننده بر خانه خدا |
سرآویز | آنچه به سر میآویزند |
سرمه | (به مجاز) سیاهی، تاریکی |
سرور | شادمانی |
سروناز | زن زیبا، درخت سروناز |
سروین | شبیه سرو، مانند سرو |
سلاله | نسل، از القاب حضرت زهرا |
سلوا (سلوی) | نوعی پرنده(بلدرچین) در قرآن که در بهشت هم هست |
سلین | نام رودخانه ای در آذربایجان که از قره داغ سرچشمه می گیرد |
سمن | رازقی ، یاسمن |
سمن | یاسمن |
سنا | روشنایی |
سودابه | یکی از شخصیت های شاهنامه |
سوره | سوره قرآن |
سوری | رز قرمز |
سوزان | شعله ور، درحال سوختن، سوزاننده |
سوسن | نام گلی |
سوفیا | اسمی با ریشه یونانی به معنای خرد |
سوگل | مورد علاقه و محبت زیاد، محبوب |
سوگند | قسم خوردن |
سونیا | (سو = نور + نیا) نورِ نیاکان، (در یونانی) خرد و عقل، دختر نور |
سویل | (تلفظ |
سوین | (ترکی) شادباش – عشق، محبت، علاقه شدید |
سی گل | سی عدد گل |
سیتا | جهان، گیتی |
سیما | صورت، رخ |
سیمبر | دارنده اندام سفید و زیبا |
سیمروی | سپیدروی |
سیمگون | نقره فام |
سیمیا | بلاغت ، فصاحت |
سیمین | نقره فام، سفید |
سیمین چهر | سپیدروی |
سیمین دخت | دختر سپید با صفت های درخشان |
سینره | گیاهی زینتی و نیز دارویی ، پامچال فر |
اسم دختر با حرف ش
شِیدا | عاشق، دلداده؛ آشفته و پریشان |
شاپرک | نوعی پروانه بزرگ که معمولاً شب پرواز می کند. |
شاپری | شاه پری |
شاخسار | محل انبوهی شاخه های درخت |
شاد آفرید | از نام های برگزیده |
شادان | شاد، مسرور؛ (در حالت قیدی) باحال شاد، شادمانه |
شادانه | شاهدانه |
شادآفرید | آن که شاد آفریده شد، آفریده شاد |
شادبانو | از نام های برگزیده |
شادبهر | آن که از شادی بهره دارد، خوشحال |
شادپری | از نام های برگزیده |
شاددخت | دختر شاد |
شاددل | از نام های برگزیده |
شادرخ | آن که چهره ای شاد و متبسم دارد. |
شادرو | آن که روی و چهره اش شاد است، شاداب، شادمان و مسرور |
شادروز | نیک روز، خوشبخت، کسی که روزش شاد است. |
شادروی | از نام های برگزیده |
شادفر | آن که دارای شکوه و شادی است. |
شادک | نام مستعار سمک در داستان سمک عیار |
شادکام | شادمان، کامران، کامروا |
شادکامه | کامروا، خوشحال، شادمان |
شادگل | آن که چون گل شاداب است. |
شادگون | شاد و خوشحال |
شادلی | شاد روی نرمخو و آرام |
شادلین | نرمی و ملایمت، آرام و خوش چهره |
شادمان | خوش، مسرور |
شادمانه | شادمان، شاد، خوشحال و مسرور، با شادی و خوشحالی |
شادمهر | از نام های برگزیده |
شادناز | ویژگی آن که شاد است و با عشوه و ناز است. |
شادنوش | شادی و شادمانی همیشگی و جاوید |
شادور | شادمان، خوشحال |
شادی | وضع و حالت شاد، شاد بودن، خوشحالی، سرور؛ جشن |
شادی افزا | افزاینده شادی و نشاط |
شادی آور | از نام های برگزیده |
شادیا | بانوی شاد، دختر شاد و سرخش، منسوب به شادی |
شادیان | از روی شادی، بر اساس شادی، آهنگ و نوای شادی آور |
شادیانه | از روی شادی، بر اساس شادی، آهنگ و نوای شادی آور |
شادیه | منسوب به شادی |
شارونا | سرزمین پربار و حاصلخیز |
شارین | متمدن، شهرنشین، مرکب از شار به معنای شهر + ین (پسوند نسبت)، نام دهی در قزوین |
شانا | باد ملایم |
شاندیز | شکوهمند و دارای عظمت و جلال، شاهان دژ، نام روستایی در نزدیکی مشهد |
شاهدخت | شاه دختر ، دختر شاه |
شاهرو | از نام های برگزیده |
شایا | شایان |
شایسته | با ارزش ، سزاوار |
شایلی | بی همتا |
شایلین | اسمی ترکی به معنی بی همتا |
شاینا | شاهدانه |
شب بو | گلی معطر و زینتی در رنگهای مختلف با ساقه ی بلند |
شب پره | پروانه، خفاش |
شبدیس | مانند شب |
شبنم | از اسامی دخترانه قطره ای که شباهنگام روی برگ گل می نشیند |
شبنم | رطوبت هوا که مخصوصاً هنگام شب |
شراره | از نامهای رایج امروزی |
شرمین | از نام های برگزیده |
شروین | نام قلعه ی شروان |
شکرانه | شکرگزاری |
شکربانو | از نام های برگزیده |
شکرناز | از نام های برگزیده |
شکفته | از نام های برگزیده |
شکوفا | شکفته شده |
شکوفه | گل درخشان میوه دار |
شکوفه | گلهای رنگارنگ میوه |
شکوه | بلندجایگاه، با عظمت |
شکیبا | از اسامی دخترانه به معنی صبور، برد بار، باشکیبایی |
شگون | خجستگی، با شانس |
شمسا | دختری که مانند خورشید است،درخشان و پرتوافشان |
شمیس | خورشید کوچک |
شمیلا | نسیم و باد شمال |
شمیم | از اسامی دخترانه به معنی بوی خوش |
شنایا | همه چیز دان |
شوانه | گله بان، چوپان |
شورانگیز | از نام های برگزیده |
شوکا | نوعی گوزن بومی اروپا و آسیا؛ در مازندرانی به آهو و غزال |
شهربانو | نام زن رستم |
شهرخ | از نام های برگزیده |
شهردخت | از نام های برگزیده |
شهرزاد | نام دختری زیبا در قصه هزار و یک شب |
شهرزاد | از نام های برگزیده |
شهرناز | نام خواهر جمشید |
شهرنواز | خواهر شاه جمشید پیشدادی |
شهرو | نام مادر برزویه پزشک |
شهرود | نام زن سهراب ومادر یرزو |
شهگل | بهترین گل، گلِ شاهانه |
شهلا | از نام های برگزیده |
شهناز | از نام های برگزیده |
شهنواز | از نام های برگزیده |
شهین | از نام های برگزیده |
شهین بانو | از نام های برگزیده |
شیدا | شیفته |
شیدبانو | از نام های برگزیده |
شیددخت | از نام های برگزیده |
شیدرخ | از نام های برگزیده |
شیده | روشنایی ، خورشید |
شیرین | مزه شادکامی |
شیرین گل | از نام های برگزیده |
شیفته | عاشق، مجنون |
شیلا | نام نهری در سیستان و بلوچستان، از نامهای متداول هندی |
شیما | زنی که روی چانه اش خال دارد ، زن زیبای عرب، نام دختر حلیمه سعدیه دایه پیامبر(ص) |
شیوا | رسا، فصیح، بلند و کشیده |
اسم دختر با حرف ص، ض
صَبا | پیام رسان میان عاشق و معشوق |
صُراحی | ظرف شراب، ظرف شیشه ای شراب؛ شراب زلال؛ در تصوف مقام انس را گویند. |
صالحه | دختر و زن نیکوکار |
صبرا | بردباری کردن در برابر سختیها و ناملایمت ها، شکیبایی |
صبورا | صبور + ا (الف نسبت یا تعظیم)، به معنی بردبار، صبور |
صحرا | بیابان؛ محلی خارج از منطقه مسکونی، که دارای پوشش گیاهی است. |
صدف | از اسامی دخترانه ، نام سه ستاره به شکل مثلث |
صنم | بت زیبا |
صنوبر | نام درختی همیشه سبز |
صوفیا | منسوب به صوفی نوایی در موسیقی |
صونا | دوری از گناه ، خویشتنداری از گناه |
صهبا | شراب انگوری . شرابی که مایل به سرخی باشد |
ضحی | سپیده صبح،در قرآن بهش قسم خورده شده |
اسم دختر با حرف ط، ع، غ
طَراوت | تر و تازگی؛ (به مجاز) سامان و رونق |
طُلوع | دمیدن و برآمدنِ خورشید و مانند آن؛ ابتدای روز |
طاهره | طاهر، زن پاک و مبرا از عیب، لقب فاطمه زهرا (ع) و لقب خدیجه همسر پیامبر (ص) |
طرفه | شگفت آور، جالب، عجیب |
طناز | از اسامی دخترانه بسیار زیبا، دلنشین و فریبنده |
طنان | پرطنین، بلندآوازه، مشهور |
طنین | انعکاس صوت، پژواک؛ حالتی از صدا که دارای تأثیر و نفوذ باشد؛ خوش آهنگی |
طهورا | پاکیزه، پاک کننده ، از اسامی قرآنی (شرابا طهورا) |
طیلا | شرابی که از جوشاندن فشرده انگور، مویز، یا خرما به دست میآید. |
عادله | مؤنث عادل، بانوی با انصاف |
عارفه | زن عالم و عارف |
عرفانه | عرفان (عربی) + ه (فارسی) مرکب از عرفان (معرفت) + ه (پسوند نسبت) |
عسل | مایعی خوراکی که زنبور عسل می سازد، بسیار شیرین و دوست داشتنی |
عطرین | منسوب به عطر، دل انگیز، معطر، خوشبو |
عطیه | انعام، بخشش |
غَزل | نوعی شعر، شعر عاشقانه |
غدیره | گیسوی بافته شده، مونث شده کلمه (غدیر) |
غزال | نوعی آهوی ظریف اندام و بسیار تندرو با چشمان درشت سیاه |
غزاله | نوعی آهو |
غزل ناز | غزل (عربی) + ناز (فارسی) مرکب از غزل (شعرعاشقانه) + ناز (زیبا) |
غنچه | گلی که شکفته نشده |
غنچه | گل نیمه باز |
غوغا | صدای بلند، بانگ و فریاد |
اسم دختر با حرف ف، ق
فاتن | فتنه انگیز، آنکه آشوب بپا میکند. |
فاتیما | فاطیما، نام شهری است در اروپا که حضرت فاطمه در آنجا ظهور کرده است |
فارا | نام کوهی است که در غرب فلات ایران واقع شده است. |
فارهه | دختر زیبا و با نمک |
فاسیروس | نام دختر اردشیر دراز دست پادشاه هخامنشی |
فاطمه | نام دختر پیامبر(ص) ، زنی که بچه خود را از شیر گرفته باشد |
فام گل | به رنگ گل |
فانیذ | قند وشکر |
فانیذ | پانیذ، قند، شکر |
فایدیم | به معنای گل نیلوفر است، نام همسر کبوجیه پادشاه هخامنشی |
فائزه | نائل ، رستگار، از اسامی قرآنی |
فائقه | پیروز شده |
فراتاگون | نام دختر آرتان، برادر داریوش بزرگ |
فراچهر | مرکب از فرا (بالاتر) + چهر (صورت) = آنکه صورتی زیباتر از دیگران دارد. |
فرارنگ | فرانک، پروانه، از شخصیتهای شاهنامه، نام مادر فریدون پادشاه پیشدادی و همسر آبتین |
فرازنده | بالابرنده و افرازنده |
فرانک | پروانه، از شخصیت های شاهنامه، نام دختر برزین و زن بهرام گور، |
فرانه | فرانک |
فرآذر | شکوه آتش |
فربو | مرکب از فر (شکوه) + بو = بو و عطر شکوه و منزلت |
فرپرک | شب پره که آن را مرغ عیسی نیز می نامند. |
فرتوک | پرستو |
فرجهان | شکوه دنیا |
فرخ | اسم دخترانه و پسرانه به معنی خجسته، مبارک، فرخنده، نام یکی از مرزبانان خسروپرویز پادشاه ساسانی |
فرخ بانو | بانوی بزرگوار و فرخنده |
فرخ بخش | بخشنده بزرگوار، نام یکی از بهدینان یزد که در سال هشتاد و هشت یزگردی می زیسته است. |
فرخ تاج | فرخ (فارسی) + تاج (فارسی) مرکب از فرخ (مبارک) + تاج |
فرخ چهر | دارای چهره فرخنده و مبارک |
فرخ ماه | ماه خجسته و مبارک |
فرخ ناز | از نام های برگزیده |
فرخنده | مبارک، پرارج |
فرخنده چهر | دارای چهره مبارک و خجسته |
فردخت | مرکب از فر (شکوه) + دخت (دختر) |
فردوس | از اسامی دخترانه به معنی پردیس ، یهشت |
فردیس | پردیس، بهشت |
فرزان | از نام های برگزیده |
فرزان دخت | دختر فرزانه و دانا |
فرزانه | گرامی، ارجمند |
فرسیما | فر (فارسی) به معنای شکوه + سیما (عربی)، آنکه صورتی باشکوه دارد. |
فرشته | موجودی آسمانی |
فرشته | از نام های برگزیده |
فرگون | مانند روشنایی |
فرمهر | کسی که شکوه و عظمتی چون خورشید دارد. |
فرناز | از نام های برگزیده |
فرنگیس | نام دختر افراسیاب، زن سیاوش، مادر شاه کیخسرو کیانی |
فرنوش | از نام های برگزیده |
فرنوشا | شکوه و عظمت ابدی ریشه |
فرنی | بسیار، افزون و فروزان |
فرنیا | دارنده اصل و نسب |
فرنیار | اصیل، دارنده اصل و نسب |
فرنیان | پرنیان، ابریشم و حریر، دختری که دارای جسمی بسیار لطیف و زیباست. |
فروردین | نخستین ماه هر سال |
فروزان | نورانی، شعله ور |
فروزش | روشن |
فروزنده | از نام های برگزیده |
فروغ | روشنایی، تابش |
فروغبانو | از نام های برگزیده |
فریال | دارای اندام و هیکل باشکوه، قوی و باشکوه، مرکب از فر (شکوه) + یال (گردن، بالای بازو) |
فریبا | فریبنده |
فریسا | پریسا ، زیبا چون پری |
فریماه | از نام های برگزیده |
فرین | نام یکی از دختران اشوزرتشت |
فریناز | از نامهای برگزیده |
فصیحه | فصیح و گویا،بانوی فهمیده |
فلامک | الماس گلی رنگ |
فلورا | فلوریا، در رم باستان، الهه گل ها و بارآوری |
فهیمه | فهیم |
فیروزه | نام سنگی قیمتی به رنگ آبی یا سبز |
فیروزه | نگین انگشتر |
قُدسی | مربوط به عالم بالا، مربوط به عالم مجردات، ملکوتی؛ (به مجاز) فرشته |
قُدسیه | مؤنث قدسی |
قاصدک | گل پیام رسان |
قاصدک | گل قاصدک |
قاهره | مؤنث قاهر، نام پایتخت مصر |
قدسی | مقدس، فرشته |
قدیره | مؤنث قدیر، توانا |
قشنگ | زیبا، خوشگل |
قشنگ گل | گل زیبا، دختری که چهره اش مثل گل زیبا و لطیف است. |
قصیده | نام یکی از قالب های شعر فارسی وعربی |
قصیده | نام یکی از قالبهای شعر فارسی وعربی |
قطره | مقدار کمی از مایع که از جایی بچکد، چکه |
قمر | ماه؛ جِرم آسمانی که دور سیارهای بچرخد؛ (به مجاز) زن زیباروی |
قمرالزمان | ماه دوران؛ نام یکی از شخصیتهای هزار و یک شب |
قمرالملوک | آن که میان پادشاهان چون ماه میدرخشد. |
قمرتاج | تاج ماه |
قمرسیما | ویژگی آن که چهرهاش مثل ماه میباشد؛ (به مجاز) زیبارو |
قمرناز | ماه ناز ، آن که چون ماه زیباست. |
اسم دختر با حرف ک، گ
کُنیا | دختری که ازدواج نکرده است |
کاترینا | کاترین ، به معنی پاک و بی آلایش |
کارولین | نام ناحیه ای در آمریکای شمالی |
کاس | اسم زیبای شمالی به معنی دختر چشم آبی |
کاساندان | همسر کورش بزرگ |
کاساندان | نام زن کوروش بزرگ و مادر کمبوجیه |
کاشین | نام محله در شمال ایلام |
کامدل | از نام های برگزیده |
کامروا | خوشبخت، خرسند |
کامله | مؤنث کامل، بی نقص، بی عیب |
کاملیا | گلی درشت و زیبا سفید و صورتی رنگ که در بهار ظاهر می شود. |
کامه | خواسته، آرزو، مراد، هدف، خواهش |
کامیشا | خوشحال، سرزنده، خوش بیان، ترکیب مغلوب و تغییر یافته “شادکام” |
کامیلا | محافظ معبد، نام دختری جنگجو در افسانه تروا اسم دختر |
کاناز | چوب ریشه خوشه خرما، اسم اصیل ایرانی |
کانی | چشمه آب، کنایه از تازگی و نشاط و طراوت است. |
کاویش | پیمانه شیر |
کبرا | کبری، بزرگ، کبیر |
کبریا | بزرگی وعظمت |
کبریا | بزرگی، عظمت |
کبیتا | نوعی شیرینی |
کتایون | دختر قیصر روم و زن گشتاسب و مادر اسفندیار |
کتایون | کسایون، اسم یکی از دختران قیصر روم و نیز همسر گشتاسپ پادشاه کیانی. |
کرا | اسم همسر مولاناجلال الدین بلخی |
کرامت | بزرگواری، شرافت، سخاوت، بخشندگی |
کرانه | ساحل، گوشه، کنار، سو، جهت |
کردیا | دختر کرد |
کرشمه | ناز و غمزه، نام نوایی در موسیقی |
کریمه | مؤنث کریم، بخشنده، سخاوتمند |
کژال | غزال، دختری با چشمان زیبا |
کشور | سرزمینی دارای مرزهای مشخص که از سایر سرزمین ها جدا شده است. |
کشوربانو | از نام های برگزیده |
کلارا | چشم مردمک چشم |
کلاله | بخشی از گل که برایجذبدانه های گرده، نگه داشتن و رویاندن آنها و تولید میوه است، زلف، کاکل |
کلثوم | اسم یکی از دختران حضرت علی (ع) |
کمانه | منسوب به کمان |
کمند | آنچه به وسیله آن کسی را گرفتار می کنند |
کمند | دام، کنایه از گیسو |
کوثر | نام چشمهای در بهشت، نام سوره ای در قرآن کریم |
کوچیار | یار کوتاه قد (نگارش کردی |
کوشانه | دختر ساعی، بانوی تلاشکر |
کوشک | کاخ، قصر، اسم دخترایرج (پسر فریدون پادشاه پیشدادی) |
کوکب | ستاره، گلی زینتی و درشت و پُرپَر به رنگهای ارغوانی، سفید، قرمز، زرد یا بنفش |
کوکبه | شکوه، جلال |
کوهینه | پونه |
کهربا | نام صمغی سخت شده و زرد رنگ که خاصیت جاذبه دارد. |
کهسار | کوهسار، جایی که دارای کوههای متعدد است. |
کی آفرید | مرکب از کی (پادشاه) + آفرید (آفریده) = کسی که شاه آفریده شده. |
کی آفرین | آفریننده پادشاه |
کی بانو | از نام های برگزیده |
کی دخت | دختر پادشاه |
کیادخت | دختر پادشاه |
کیارا | اندوه و ملالت، میل شدید به خوردن انواع خوردنی جات |
کیارنگ | از نام های برگزیده |
کیان بانو | ملکه |
کیان دخت | دختری از نسل شاهان، شاهزاده |
کیانا | برخواسته از نسل کیانیان |
کیانا | طبیعت، اهل هرچیز |
کیانبانو | از نام های برگزیده |
کیاندخت | از نام های برگزیده |
کیانه | منسوب به کیان، پادشاهی |
کیجا | دختر |
کیجانا | دختر مازندرانی که عزیز و دوست داشتنی است. |
کیسر | از نام های برگزیده |
کیمیا | از اسامی دخترانه به معنی اکسیر، هر چیز نایاب و دست نیافتنی، افسون |
کیناز | به کسر کاف، موجب افتخار پادشاه، دختری که پادشاه نازکش اوست |
کیوان بانو | از نام های برگزیده |
کیوان دخت | مرکب از کیوان (نام ستارهای) + دخت (دختر) |
کیوانچهر | از نام های برگزیده |
کیواندخت | از نام های برگزیده |
کیوانرخ | از نام های برگزیده |
کیوانزاد | از نام های برگزیده |
کیهان دخت | مرکب از کیهان (دنیا) + دخت (دختر) |
کیهانه | کیهان، جهان هستی، دنیا، گیتی |
گُلان | منسوب به گل؛ گلها؛ (به مجاز) زیبارو و لطیف |
گرامیدخت | گرامی + دختر = دختر عزیز و محترم |
گراناز | گران ناز |
گرانمهر | آن که مهر و محبت بسیار دارد، بسیار مهربان. |
گرانناز | دارای ناز، کرشمه و غمزهی فراوان؛ دارندهی قشنگی و زیبایی زیاد؛ جذاب و خوشایند |
گردآفرید | دختر جنگاور ایرانی که در دژ سپید در مرز ایران و توران با سهراب جنگید، فرزند گژدهم |
گردآفرین | گُرد آفرید |
گردیا | بکی از شخصیت های شاهنامه |
گردیه | از شخصیت های شاهنامه فردوسی، نام خواهر بهرام چوبین (سردار ساسانی) |
گشتا | بهشت، پردیس |
گشین | (گش = خوب، خوش، با ناز راه رفتن + ین (پسوند نسبت))، (به مجاز) زیبا و دوست داشتنی. |
گل افروز | مرکب از گل + افروز (افروزنده) |
گل افشان | افشانندهی گل یا ریزندهی گل، گل فشان |
گل اندام | دارای پیکر ظریف و زیبا همانند گل |
گل آذین | زینت گل، آرایش گل، چگونگی قرار گرفتن گلها بر روی ساقه |
گل آرا | زینت دهنده گل، از شخصیت های شاهنامه، نام مادر روشنک بنا به بعضی نسخه های شاهنامه |
گل آسا | مانند گل |
گل آور | (گل + آور (جزء پسین) = آورنده، دارنده)، گل آورنده، گلدارنده؛ (به مجاز) زیبا و با طراوت |
گل آویز | مرکب از گل + آویز (آویخته شده) |
گل بهار | گلی که در بهار شکفته میشود، شکوفه گل |
گل پر | دانه معطری به شکل پولکهای زرد کوچک که دارویی است. |
گل پرست | دوستدار گل |
گل پری | زیبا چون گل و پری |
گل پناه | پناه گل |
گل تاج | تاجی پر از گل |
گل جهان | گل جهان، بهترین و زیباترین گل در جهان |
گل دانه | دانه گل |
گل شید | گلی که چون خورشید می درخشد |
گلاب | مایع خوشبویی که از تقطیر گل سرخ و آب به دست میآید. |
گلابتون | رشتههای نازک طلا و نقره که همره تارهای ابریشم در زری بافی به کار میرود. |
گلاره | مردمک چشم، حبه انگور |
گلاره | چشمان |
گلاسا | مانند گل، مرکب از گل و پسوند مشابهت |
گلاله | کاکل مجعد، موی پیچیده |
گلبَر | آن که آغوشش چون گل لطیف و نازک است؛ گونهای از گلها |
گلباران | برای تمجید و احترام زیاد استفاده میشود. |
گلبان | نگهدارنده و محافظ، نام مادر ابرانواس شاعر ایرانی قرن دوم |
گلبانو | بانویی زیبا چون گل |
گلبخت | (گل + بخت = سرنوشت، طالع)، (به مجاز) زیبا و لطیف و دوست داشتنی. |
گلبر | آن که سینه و آغوشش چون گل لطیف و نازک است. |
گلبرگ | هر یک از اجزای پوششی گل، چهره و رخسار |
گلبن | بوته یا درخت گل |
گلبو | از شخصیت های شاهنامه، نام دلاوری ایرانی از همراهان رستم هرمزان پادشاه ساسانی |
گلبوته | بوته گل |
گلبهار | گل فصل بهار |
گلبیز | گل افشان، گلریز، معطر، خوشبو |
گلپاد | نگهبان گل |
گلپاره | قطعهی گل، تکه ی گل؛ (به مجاز) زیبا و با طراوت |
گلپر | دانهی معطری به شکل پولکهای زرد کوچک |
گلپری | گل+ پری = (به مجاز) زیباروی و دارای اندام ظریف، |
گلپسند | زیباروی مورد پسند |
گلپونه | گلهای کوچک معطر به رنگ صورتی یا بنفش، پونه جوان و تازه |
گلپیکر | ویژگی آن که پیکرش مثل گل زیبا و لطیف است، گل اندام |
گلدانه | دانه ی که باعث طراوت گل میشود |
گلدخت | دخترِ گل، دخترِ دارای صفات گل |
گلدیس | چون گل، مانند گُل؛ (به مجاز) زیبارو و لطیف |
گلرخ | زیبا رو ، دختری که چهره ای زیبا چون گل دارد |
گلرخ | زیبا رو دختری که چهرهای زیبا چون گل دارد. |
گلرنگ | به رنگ گل |
گلسا | گلسان، مانند گل |
گلسان | گلسا، مانند گل |
گلشن | باغ گل |
گلمهر | (گل + مهر = خورشید)، (به مجاز) آفتاب، گل خورشید، گل آفتاب، گل آفتابگردان |
گلنار | گل انار، به زیبایی گل |
گلناز | دارای ناز و عشوه ای چون گل |
گلنوش | مرکب از گل + نوش (عسل)، نام یکی از لحن های قدیم موسیقی ایرانی |
گلوریا | با شکوه ، سرفراز |
گلی | رنگ قرمز گل رز |
گندم | دانه خوراکی غنی از نشاسته |
گهرناز | گوهرناز |
گیتا | گیتی |
گیتا | نوعی آهنگ |
گیتی | جهان، عالم |
گیتی ناز | آن که موجب فخر و مباهات جهان است. |
گیسو | موی بلندسر |
گیلدا | طلا |
گیلنار | ترکیب از گیل (گیلک) + نار (انار) |
گیهان | کیهان، جهان، دنیا، گیتی |
اسم دختر خاص
اسم دختر با حرف ل
لَچَک | دستمال سه گوش |
لادن | معرب از یونانی، گل زینتی به رنگ زرد، قرمز، یا نارنجی |
لاریسا | نوعی سکه زینتی که در فارس ضری می شد |
لاله | گلی به شکل جام و سرخ رنگ، گونه سرخ و گلگون |
لاله | گلی به شکل جام و سرخ رنگ، گونه سرخ و گلگون |
لاله چهر | آن که چهره و صورتی سر و زیبا چون گل لاله دارد. |
لاله دخت | مرکب از لاله (گلی) + دخت (دختر) |
لاله رخ | لاله چهر، آن که چهره و صورتی سرخ و زیبا چون گل لاله دارد. |
لاله رخسار | لاله چهر، کسی که صورتش زیبا چون گل لاله است. |
لاله رو | لاله چهر، آن که صورتی زیبا به مثال گل لاله دارد. |
لاله زار | زمینی که در آن لاله فراوان روییده است.ناماصیلفارسی |
لاله گون | همچون لاله |
لاله وش | مانند لاله |
لامیا | شهری نزدیک خلیج لامیا |
لاون | نام جایی در شاهنامه |
لاوین | نوازشگر ، آواز خواندن همراه با نوازش |
لایه | پوشش، نام زنی در رمان باغ بلور |
لبخند | احساس شادی بر لبان |
لبخنده | لبخند |
لبینا | نام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی |
لتکا | باغ، باغچه |
لطیفه | مؤنث لطیف |
لعبت | زن زیبا روی و خوش اندام، عروسک، بازیچه |
لعل | معرب از فارسی، لال، نام سنگی قیمتی به رنگ قرمز، گاهی سبز و زرد تا سیاه |
لعیا | نام زن حضرت یعقوب |
لمیا | زن سیاه و گندمگون |
لمیس | زنی با پوست نازک و لطیف |
لنا | نصیب و بهره |
لنیا | (فارسی- سنسکریت) دختر ملیح، نمکین، مرکب از لن (سنسکریت) + ی نسبت (فارسی) + الف |
لوتوس | گل نیلوفر آبی یا سوسن شرقی، |
لورا | نام سازی است، چنگ. نام یکی از صورتهای فلکی شمالی |
لؤلؤ | مروارید |
لیا | دختر بزرگ ‘لابان’ که یعقوبِ پیامبر وی را به همسری قبول کرد – خجسته، نام همسر یعقوب (ع) |
لیا | خجسته، نام همسر یعقوب (ع) |
لیالی | شبها |
لیان | درخشنده ، نام روستایی در نزدیکی بوشهر |
لیانا | بانوی درخشان و زیباروی، مرکب از لیان به معنای درخشان و الف تأنیث |
لیدا | مهسان – مهسیما – مهسو- مهرشید |
لیزا | بنده خالص خداوند |
لیسا | نام روستایی در نزدیکی قزوین |
لیلا | شب طولانی و بسیار تاریک |
لیلا | لیلی |
لیلی | شب دراز، نام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی |
لیلیا | شب، هم ریشه با”لیل” عربی است. |
لیمو | میوه خوردنی، ترش یا شیرین، معطر و زردرنگ |
لینا | آبشار کوچک |
لیندا | قشنگ، زیبا |
لیو | خورشید، آفتاب |
لئا | به سوی خدا، دختری که رو به سوی خدا دارد. |
اسم دختر با حرف م
مَشیانه | نخستین آفریده، نام نخستین زن (حوا) |
مَهدیس | مانند ماه؛ (به مجاز) زیبارو |
مَهرو | ماه رو، (به مجاز) زیبا رو |
مَهگل | (مَه = ماه + گل)، گلِ ماه؛ (به مجاز) زیبارو |
مُوژان | چشم خمار و پر کرشمه، غنچه نرگس |
مُهیمِن | آگاه به حاضر و غایب؛ از نامها و صفات خدا |
مِهرسا | (مهر = خورشید + سا (پسوند شباهت))، مثل خورشید؛ (به مجاز) زیبارو |
مِهرنیا | (مهر = مهربانی، محبت + نیا)، از نژادِ مهربانان؛ (به مجاز) مهربان و با محبت |
ماتیسا | ماهتیسا، در گویش مازندران ماه تنها |
ماتینا | نام ساتراپ نشین ولایت تحت امر حاکم با والی در دوران هخامنشی |
ماجان | مانند ماه |
مادیار | یاور و کمک کننده مادر، مددکار برای مادر |
مارال | گوزن، آهو |
مارتا | فناپذیر، دنیایی |
ماریا | مریم، ماریا نوعی گشتار آوا شناختی از مریم در زبان های اسپانیایی و آسیایی است. ریشه |
ماریان | انگلیسی از عبری، مریم |
مارینا | دارنده ی هر چیز ارزشمند، جویبار، آب |
مالیندا | صالح, جدی,شاد |
مامَک | مادر؛ خطاب محبت آمیز به فرزند دختر؛ زن پیر |
مانِلی | در گویش مازندران بمان برایم، نامی دخترانه در شمال ایران، نام پسری در شعری از نیما یوشیج |
مانا | ماندنی، پایدار؛ (در پهلوی) مانند و مانند بودن |
مانترَه | سخن منش انگیز و مقدس، کلام اندیشه برانگیز |
ماندانا | عنبر سیاه، نام دختر پادشاه ماد و مادر کورش |
ماندگار | کسی که در جایی اقامت (دایمی و طولانی) کند، پایدار، با دوام، ماندنی. |
مانلی | مازندرانی(بمان برایم) |
مانیا | خانه و سرای امن |
مانیا | خانه، سرای، معرب از یونانی، دیوانگی، جنون |
ماه | بسیار خوب و دوست داشتنی |
ماه آفرید | آفریدهی ماه؛ زیبارو |
ماه بانو | زنی که چون ماه میدرخشد |
ماه پسند | قبول شونده، پسندیده، (به مجاز) زیباروی چون ماه |
ماه پیکر | معشوقِ زیبا |
ماه جهان | زیبای جهان |
ماه دیس | همچون ماه |
ماه رخسار | ماه چهر |
ماه سمین | ماه |
ماه گل | گلِ ماه؛ (به مجاز) زیبارو |
ماهانا | ماهان+ ا (پسوند نسبت)) منسوب به ماهان |
ماهپری | بسیار زیبا |
ماهتاب | پرتو ماه، شعاع ماه، نور ماه، مهتاب |
ماهتابان | زیبارو |
ماهدخت | دختر ماه، دختری که مانند ماه است؛ (به مجاز) زیبارو |
ماهرُخ | خوشگل، زیبا |
ماهرخ | کسی که چهره ای مانند ماه دارد |
ماهرو | آنکه چهرهای همچون ماه دارد، زیبارو |
ماهک | خوبروی کوچک، معشوقک زیباروی و یا خوبروی دوست داشتنی |
ماهناز | (ماه + ناز = قشنگ، زیبا) ماهروی زیبا |
ماهنگار | (ماه + نگار = معشوق) (به مجاز) معشوقهی زیبارو |
ماهنوش | ماه جاویدان و همیشگی؛ (به مجاز) زیباروی همیشه زیبا |
ماهوَر | (ماه + وَر (پسوند دارندگی))، زیبارو |
ماهوار | مانند ماه |
ماهوش | مهوش، مانند ماه؛ (به مجاز) رعنا و زیبا و معشوقه، زیبا و درخشان |
ماهین | (ماه + ین (پسوند نسبت))، منسوب به ماه؛ (به مجاز) زیبارو |
مایا | منش نیک، بخشنده؛ (در روم باستان) اِلهه ی فراوانی سبزه و بهار در نزد رومیان |
مایسا | نام گیاهی کوچک و یک ساله که بسیار ظریف است. |
مائده | خوردنی، طعام، نام سوره ای در قرآن کریم |
مبینا | آشکار و روشن، از اسامی کلام وحی |
متینا | دختر متین و باوقار |
محدثه | مؤنث محدث، گوینده سخن |
محنا | ﺑﻪ ﺣﻨﺎ ﺧﺿﺎﺏ ﮐﺮدﻩ، به ضم میم و فتح ح و تشدید نون |
محیا | یکی از صفات خدا ،زنده و پویا |
محیصا | رستگار شده ، پاک و آمرزیده (به فتح میم). |
مرجان | از گیاهان دریایی |
مرسا | استوار وثابت |
مرسانا | هدیه خداوند |
مرسده | زیبا ، با طراوت و خرم |
مرمر | سنگ خوشرنگ و قیمتی |
مرمرین | ساخته شده از مرمر یا از جنس مرمر |
مروا | فال نیک و دعای خیر |
مروارید | در ، سنگی ارزشمند و قیمتی |
مروارید | گوهر باارزش دریایی |
مژان | نرگس نیمه شکفته |
مژده | خبر خوش و شادی بخش، بشارت |
مژگان | مژهها، چشم پوش |
مستانه | سرخوش وشاد |
مستوره | پنهان ، پوشیده |
مشکات | (قدیم) چراغدان، از واژه های قرآنی ، مکان نورانی – طاقی بلند که چراغ را در آن گذارند |
معینا | منسوب به معین، یاریگر ، کمک کننده |
ملودی | توالی تعدادی از اصوات در موسیقی |
ملیسا | زمانی بین مغرب و نماز عشا؛ ماه صَفر؛ ماهی بین آخر گرما و زمستان |
ملیکا | اسم رومی، مادر امام مهدی |
ملیکه | زن صاحب و مالک منیبا |
منیژه | خواهر فرنگیس، دختر افراسیاب |
موژان | پر کرشمه ، خمار، گل نرگش نیم شکفته |
مونا | تک، یکتا، در متون ایران باستان به مُحبَّت هم معنا شده است، گل یاس، امید |
مه پیکر | آن که پیکرش چون ماه زیبا و دل انگیز است |
مه دخت | دختری که مانند ماه است |
مه سیما | ماه رو, ماهرخ، زیبا |
مه نگار | معشوقه زیبارو |
مهان | منسوب به ماه |
مهبان | نگهبان ماه |
مهتاب | نور آرام ماه |
مهتاج | زیبای زیبایان |
مهدا | آرامش شب |
مهدخت | دختری که مانند ماه است |
مهدیا | دختر هدایت شده |
مهر رخسار | آن که صورتش چون ماه زیبا است |
مهر نوش | زیبا ، جاوید و همیشگی |
مهراسا | مانند خورشید |
مهرافروز | افروزندهی مهربانی، مهربان |
مهرافزا | آنکه مهر و محبت بیفزاید |
مهرافزون | آنکه مهر و محبت بیفزاید |
مهرافشان | مهربان |
مهرانا | منسوب به مهران ، دارنده مهر |
مهرانگیز | برانگیزانندهی محبت و دوستی |
مهرآگین | آکنده از محبت |
مهرآمیز | دوستانه، همدل |
مهرآنا | (مهر = محبت و دوستی ، مهربانی + آنا (ترکی)= مادر)، |
مهرآور | دوستی ورزنده، ابراز محبت کننده |
مهربان | دارای محبت و عاطفه |
مهربانو | بانوی مهربان و با محبت |
مهرچهر | آنکه چهرهای مهربان دارد |
مهرچین | برگزیننده مهر یا نور |
مهرخ | آن که دارای رخساری چون ماه است |
مهرگل | آنکه در میان گل ها چون خورشید می درخشد |
مهرناز | نام خواهر کیکاووس که وی را به همسری رستم داده بودند، خورشید ناز |
مهرنگار | خورشید زیباروی |
مهروی | ماه رو، زیبارو |
مهری | منسوب به مهر |
مهسان | همانند ماه |
مهستی | ماه خانم |
مهشید | مهتاب، روشنایی ماه |
مهفام | به رنگ ماه |
مهکامه | به مجاز آرزوی زیبا روی |
مهنا | گوارا و خوش |
مهناز | ماه ناز |
مهوش | مانند ماه، خوشگل |
مهین | بزرگ، بزرگتر |
میترا | خورشید، مظهر دوستی و محبت و روشنایی |
میشکا | در گویش مازندرانی به معنای گنجشک |
میگل | زیبا روی |
میگل | (می = شراب + گل)، (به مجاز) زیبا و مست کننده |
مینا | مرغ مقلد، مرغ مینا؛ گلی معمولاً سفید، نوعی شیشه رنگی به ویژه سبز که از آن انواع ظروف میسازند. |
مینو | جهان معنوی، بهشت |
مینوش | نوشنده می ، می نوشنده |
اسم دختر با حرف ن
نادیا | زن خوش آوتز |
ناربن | درخت انار |
ناردانا | ناردانه، دانه انار |
ناردانه | ناردانا، دانه انار |
نارگل | گل انار، آن که چون گل لطیف و زیبا است. |
نارگون | همانند انار، سرخ و آتش |
نارمیلا | (ترکی- فارسی) شکوفه، غنچه، خصوصا شکوفه گل انار |
نارنج | میوهای آبدار و ترش، از گونه مرکبات |
نارو | پرندهای خوش آواز همانند بلبل |
نارون | درختی خوش اندام و پُربَرگ و سایه دار |
نارین | منسوب به نار، تر و تازه |
نارینا | منسوب به آتش |
ناز | دوست داشتنی، کرشمه، نام گلی است |
نازان | فخرکننده، نازکننده |
نازآفرید | آفریده ناز و زیبا |
نازآفرین | مرکب از ناز (زیبا) + آفرین (آفریننده)، نام همسر فتحعلی شاه قاجار |
نازبانو | بانوی زیبا و عشوه گر |
نازبو | ریحان |
نازپر | آنکه مانند پری زیباست،نام دخترپادشاه خوارزم |
نازپری | آنکه مانند پری زیباست، نام دخترپادشاه خوارزم |
نازجهان | موجب نازش و مباهات جهان |
نازخاتون | بانوی زیبا،نام دخترامیر کردستان در زمان پادشاهای الجایتو |
نازدار | آن که رفتاری خوشایند و جذاب دارد، ملوس |
نازدانه | فرزند محبوب پدر و مادر، دردانه |
نازدخت | دختر زیبا و ناز |
نازدلبر | معشوق زیبا و جذاب، نام دختری در منظومه ویس و رامین |
نازرخ | دارای روی زیبا و لطیف |
نازک | نازنین و زیبا |
نازلی | ناز دار |
نازمهر | زیبا چون خورشید |
نازنین | دارای ناز، نازک اندام، دوست داشتنی |
نازیاب | یابنده ناز،از شخصیتهای شاهنامه |
نازیلا | با ناز وکرشمه |
نافه | ماده ای با عطر خوش بو و پایدار |
ناکتا | ناک (در گویش مازندران نوعی گلابی شیرین) + تا، شیرین مثل گلابی |
نانا | پدر و مادر، نعناع |
نانیسا | نام روستایی در نزدیکی مراغه |
ناوه | نام روستایی در نزدیکی خرم آباد |
ناهید | آناهیتا، پاک بانو |
نایریکا | برگزیده و پسندیده |
نجلا | زنی که دارای چشمان درشت است. |
نجوا | سخن آهسته |
نخستین | آغازین، اولین |
نرسا | در اساطیر زوروانیه نام یکی از خدایان |
نرگس | نام گلی زیبا |
نساک | نام همسر سیامک پسر کیومرث پادشاه پیشدادی |
نسترن | گلی شبیه رز به رنگهای صورتی، سفید و زرد |
نسیم | باد بسیار آرام و دلپذیر |
نعیما | پر نعمت ، برخوردار |
نغمه | آهنگ یا ملودی |
نکوزاد | زاده نیکویی |
نکویار | یار نیکو |
نکیسا | نام یکی از رامشگران و نوازندگان عهد خسرو پرویز |
نگار | چهره زیبا |
نگارا | بانوی زیبا، دختر خوش چهره، کنایه از محبوب است. |
نگاره | نقش، شکل، تصویر |
نگارین | زیبا، آراسته، مزین |
نگین | جواهر انگشتری |
نگینا | موسیقی، آواز |
نگینه | مانند نگین |
نو بهار | بهار ، فصل رویش |
نوا | صدای موسیقی ، نغمه |
نوال | عطا، بخشش، بهره، نصیب |
نورا | نور (عربی) + ا (فارسی)، مؤنث انور درخشان، تابان |
نورسته | جوانه تازه |
نوژان | درخت صنوبر و کاج |
نوشاد | نام شهری که زیبا رویان آن مشهور بودند |
نوشین | شیرین، خوشایند، دلپذیر، گوارا، خوش گوار |
نوگل | گلی که تازه شکفته شده است |
نونهال | نهال تازه، درخت جوان |
نها | عقل و خرد (اسم قرآنی) |
نهال | درخت یا درختچه نورس |
نیایش | دعای همراه با تضرع و زاری |
نیروانا | آخرین مرحله سلوک در نزد “بودا” که مرحله محو شدن جنبه حیوانی وجود و رسیدن به کمال است. |
نیکا | چه خوب است، خوشا، نام رودی در شمال ایران |
نیکتا | خوب، نیکو ریشه |
نیکچهره | او که دارای چهرهای نیکوست |
نیکدخت | دختر نیک و شایسته |
نیکرخ | نیک رو |
نیکروی | خوش صورت |
نیکناز | دارای عشوه گری و زیبایی |
نیکو | خوب، زیبا |
نیکی | خوب بودن، خوبی، نیکوکاری، احسان |
نیلا | نیل به رنگ نیل، نیلی |
نیلاب | مجازا آبی ملایم و آرامش بخش. نام قدیم شهر جندی شاپور |
نیلای | ماه نیلگون |
نیلرام | اسم فرشته نگهبان برف و باران و تگرگ |
نیلگون | به رنگ نیل، کبود، لاجوردی |
نیلوفر | نام گلی است |
نیلیا | به زنگ نیلی ، منسوب به نیلی ، مرکب از نیلی و الف نسبت |
نینا | زیبایی، خوش اندامی و ظرافت |
نیوشا | شنونده، یادگیرنده |
اسم دختر با حرف و
وَرد | گل سرخ |
وِستا | دانش، کتاب مقدس زردشتیان |
واپسین | آخرین، بازپسین |
واج | زمزمه |
واحده | مؤنث واحد، یگانه |
وادی | سرزمین، رود |
وارتوش | نام گلی سرخ و ظریف |
وارسته | آزاد |
واژه | کلمه، لغت |
واله | عاشق ، بیقرار شیفته |
واله | عاشق بی قرار، شیفته و مفتون |
والیه | مؤنث والی نام دختر |
وانوش | دریاچه وان، از سمبل و نمادهای تاریخ ارامنه |
وانوشه | نام گل |
وانیا | هدیه با شکوه خداوند |
وانیار | با سواد |
وجیهه | زیبا، خوش چهره، هم چنین به معنای دارای قدر و منزلت نزد مردم |
وچان | زمان استراحت کوتاه |
وحدانه | یکی یکدانه |
وحیده | مؤنث وحید، یکتا، تک، بی نظیر، یگانه |
ورتا | نامی پهلوی به معنی گل |
ورتاج | گلی سرخ رنگ که همیشه روی به آفتاب دارد. |
ورجا | بلندمرتبه، ارجمند |
وردآفرید | آفریده گل |
وردآور | مرکب از ورد (گل) + آور(آورنده) |
وردی | کوچک، ریزنقش |
ورشان | قمری، پرندهای که در فارسی آن را مرغ الاهی میگویند، کبوتر صحرایی |
ورقا | کبوتر، نام درختی کوچک و معروف |
ورونیکا | نام تیره ای از گیاهان که پوپک از آن دسته است. |
ورهرام | بهرام، نام ستاره مریخ، نام روز بیستم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، |
وریشه | درخشش، برق |
وستا | پردانش – دختر پاکدامن و با اصل و نسب |
وسمه | ماده رنگی ای که از نوعی گیاه به دست میآید. |
وسیم | دارای نشان زیبایی، خوش سیما، زیبا |
وسیمه | مؤنث وسیم، دارای نشان زیبایی، زیبا |
وش | خواستن |
وشان | افشان، کاشتن، تکان شدید |
وشن | خوب است. |
وفا | وفاداری |
ولان | مکانی که گل زرد بسیار داشته باشد. |
وناز | با وقار، متین |
وندا | ستایش کننده |
وندا | زن و دختر باسواد |
ونوس | سمبل زیبایی و عشق در یونان باستان |
ونوشه | در گویش مازندران گل بنفشه |
وه آفرید | (وه = خوب)آفریده خوب |
وه آفرین | آفریننده خوب یا آفریننده خوبی |
وه نوش | بهنوش، مرکب از به (بهتر یا خوب) + نوش (عسل) |
وهان | جمع خوبان، بهان (وه = خوب) |
وهرو | خوبروی |
وهشتیه | نام شهبانوی خشایار شاه |
وهوگون | خوشبو، معطر، خوشرنگ |
ویان | دلربا، علاقه، محبت، عشق |
ویانا | فرزانگی، بخردی، دانایی |
ویدا | آشکار و هویدا |
ویرا | ویشکا- ویدا – ویستا |
ویرو | نامپهلوان و سپهداری در منظومه ویس و رامین |
ویس | معشوقه رامین در دوره شاهنشاهی اشکانیان |
ویستا | دانش و فرهنگ، برخوردار |
ویشکا | نام روستایی نزدیک رشت |
ویکتوریا | پیروز شدن، الهه پیروزی در روم باستان |
وینا | رنگارنگ، همچنین روشن و آشکار |
ویوگ | عروس |
ویونا | منسوب به وَیو، (به مجاز) عروس، دختری که عروس شده، نام روستایی در نزدیکی کاشان |
اسم دختر با حرف ه
هُووی | نام زن اشوزرتشت, دختر فرشوشتر |
هاجر | معرب از عبری؛ به معنی مهاجرت کننده، فرارکننده. هم چنین اسم مادر اسماعیل و همسر حضرت ابراهیم (ع) |
هارا | کوهستان |
هاله | معرب از یونانی به معنای حلقه نورانی سفید یا رنگی که گاه دور ماه یا خورشید دیده میشود. |
هانا | داد خواهی ، امید ،بینایی |
هانه | چشمه |
هانیا | مؤنث هانی، مادر مهربان و دلسوز |
هانیه | شادمان خوش بخت |
هایده | توبه کننده، به حق بازگردنده |
هدا | هدی، هدایت کردن، هدایت، راهنمایی، راه درست و مسیر درست |
هدسه | همسر یهودی خشایار شاه که بعداً استر نام گرفت، محل دفن او و داییش (مردخای) جزء آثار باستانی همدان است. |
هدی | هدایت شده |
هدی | هدایت کردن، راهنمایی، هدایت، راه درست، مسیر درست |
هدیه | تحفه ای که به نشانه محبت به کسی داده می شود |
هدیه | ارمغان، تحفه |
هرانوش | دختر آتش، دختری با روی برافروخته، کنایه از دختر زیبا روی |
هستنوه | قیام توده مردم |
هستی | زندگی، وجود، زندگانی |
هفدن | وزن شعر |
هفیان | آرام گرفتن |
هگبه | ره آورد، هدیه سفر، خورجین |
هلاله | گلی زرد رنگ خوشبو، آلاله، جارزدن، با خبر ساختن |
هلپرین | رقصیدن |
هلما | معنی اسم را در این قسمت بنویسید خیلی صبور |
هلن | فرانسه از یونانی روشنایی، نور، در اساطیر یونان همسر منلاس پادشاه اسپارت که جنگ تروا به خاطر او روی داد. |
هلناز | زیبا و خوش بو |
هلناز | زیبارو و خوشبو، به شکوفه درخت هل نیز میگویند |
هلنسا | زنان معطر |
هلیا | خورشید |
هلیله | نام درختی است |
هلینا | هلن، فرانسه از یونانی روشنایی، نور، در اساطیر یونان همسر منلاس پادشاه اسپارت که جنگ تروا به خاطر او روی داد. |
هلیون | هلیوس، خورشید |
هما | مرغ خوش پرواز و مایه سلامت، از شخصیتهای شاهنامه |
هماچهر | آنکه چهرهای چون هما دارد، خوش سیما |
همافر | دارای شکوه همایی |
همایون | فرخ، شادان |
همتا | همانند |
همتا | نظیر، مانند |
همدم | همنشین |
همراز | محرم اسرار |
همساز | از نام های برگزیده |
همگام | همراه، همسفر |
هموند | اعضاء |
همیلا | نام یکی از ندیمه های شیرین در خسرو و شیرین نظامی |
همیلا | نام ندیمه شیرین همسر خسروپرویز پادشاه ساسانی |
هنا | شادمانی و خوش بختی |
هنار | انار |
هناو | زهره، شجاعت |
هنگامه | فوق العاده، شگفت انگیز، عالی، فتنه، آشوب |
هنیا | به فتح ه، گوارا باد، نوش باد |
هوآفرید | خوش ستوده، خوش آمرزیده |
هوبخت | خوشبخت |
هوپاد | (اسم دختر و پسر) نگهبان خوب، نیک سرشت |
هوتس | (به ضم ت) آتوسا، نام دختر کوروش پادشاه هخامنشی، همسر داریوش و مادر خشایارشا |
هوتوس | آتوسا،نام دخترکوروش پادشاه هخامنشی، همسر داریوش و مادر خشایارشا |
هوداد | از نام های برگزیده |
هوده | راست، درست |
هور | خور، خورشید، از شخصیتهای شاهنامه، نام دانایی پرهیزکار در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی |
هورام | پیرو خوبی، انسان شاد و خنده رو، هنگام طلوع آفتاب، مرتفع |
هوران | آفتاب |
هورآفرین | آفریننده خورشید |
هوربانو | زیبا همچون خورشید |
هورتاش | هور (فارسی) + تاش (ترکی) آنکه چون خورشید نورانی است. |
هورتن | آن که تن و بدنی پاک و درخشان چون خورشید دارد. |
هورچهر | آن که چهره و سیمایی درخشان و نورانی چون خورشید دارد. |
هورخش | آفتاب عالمتاب |
هورداد | دادهی خورشید، تابنده و پر حرارت |
هوردخت | دختری زیبا چون خورشید |
هوردیس | زیبا و روشن چون خورشید |
هوررخ | هورچهر |
هورزاد | زاده خورشید، خوب زاده، اصیل، شریف |
هورسان | مانند خورشید |
هورشاد | مرکب از هور (خورشید) + شاد |
هورشید | خورشید، آفتاب |
هورفَر | دارای فر و شکوه مانند خورشید |
هورمهر | مهربان همانند خورشید |
هورناز | خورشید زیبا |
هوروَش | زیبا و تابناک همچون خورشید |
هوروش | درخشان و زیبا چون خورشید |
هوری | نور خورشید |
هوزاد | خوب زاده، اصیل |
هوزان | نرگس نوشکفته و نیک دان |
هوژان | یاد گرفتن |
هوژین | آموختن |
هوشبام | سپیده دم |
هوفر | نام خواهر یوئشتا |
هوگون | خوب گون، خوش رنگ، ممتاز |
هوما | مرغ سعادت، فرخنده |
هومان | خودمان |
هومهر | دوست، یار |
هوناز | ویژگی آن که دارای ناز و کرشمه خوب و نیک است، جذاب و دلپسند |
هونراوه | کنایه از کلام منظوم |
هونیا | دارای نیای خوب |
هووَرشت | نیکوکار |
هویار | یار خوب و خوش |
هیدیکا | آرام، به آهستگی، یواش |
هیران | قرار |
هیزان | نیرومند، توانا |
هیژان | ارزیدن، جنبیدن |
هیلا | پرنده ای کوچکتر از باز |
هیلا | پرندهای شکاری کوچکتر از باز را گویند. |
هیلان | آشیانه، مکان آرامش |
هیلدا | نیرومند، قوی |
هیما | بانوی عاشق |
هیمو | پاک دامن |
هینا | ماهر |
هینان | آوردن |
هیوان | ایوان، تراس |
اسم دختر با حرف ی
یَسنا | پرستش، از بخشهای اوستا |
یارگل | دوستی که همانند گل زیباست. |
یارناز | دوست زیبا |
یارنوش | دوست و یاری که چون عسل شیرین و دلنشین است. |
یاس | گلی زینتی با رنگهای سفید، زرد، سرخ و بنفش و بسیار خوشبو، گل منسوب به حضرت زهرا (س) |
یاس رخ | آنکه چهره ای چون گل یاس دارد |
یاس گل | آنکه مانند گل یاس خوش چهره و زیباست |
یاسمن | گلی زینتی با گلهای درشت و معطر، به رنگهای سفید، صورتی، زرد و قرمز |
یاسمین | پهلوی یاسمن – نوعی گل- دختری در ویس و رامین |
یاسمین | گل یاسمن |
یاسمینا | یاس و مینا گلی به رنگهای سفید، زرد و کبود |
یاشیل | سبز کبود، سبز چمنی، کبود |
یافا | زیبایی، جمال، نام شهری قدیمی در ساحل مدیترانه |
یامین | لقب راحیل ، همسر حضرت یعقوب (مادر بنیامین و یوسف) |
یانا | نیکی رسان ، نیکویی بخش |
یرحا | نام مادر حضرت موسی (ع) |
یسری | راحتی، آسانی، گشایش، دختر خوش قدم (یسرا) |
یسنا | پرستش، بخشی از اوستا |
یغما | غارت، تاراج، غنیمت، نام شهری در ترکستان که مردمان زیباروی و صاحب جمال دارد. |
یغماناز | از ترکیب یغما (ترکی) + ناز (فارسی) یغما، نام دخترپادشاه چین و همسر بهرام گور پادشاه ساسانی |
یکتا | یگانه، بینظیر، تنها |
یکمال | ثروت تقسیم نشده، دوست جانجانی (بسیار صمیمی) |
یکیتی | اتحاد، همبستگی |
یگانه | صمیمی، همدل، یکرنگ، بی همتا، بی نظیر، تنها و منحصر به فرد |
یلدا | آخرین شب پائیز در نیم کره شمالی و بلندترین شب سال که همزمان با میلاد مسیح (ع) است. |
یلدوز | اولدوز، ستاره |
یوتاب | نام خواهر آریوبرزن پادشاه آذربادگان |
یوکابد | جلال خداوند، خداوند مجد و بزرگی است، نام مادر موسی (ع) |
اسم دختر و پسر
چطور اسم دختر مناسب انتخاب کنیم؟
اسم دختر زیبا
یک لیست تهیه کنید
در ادامه میخواهیم کالکشن عظیمی از اسامی زیبای دخترانه را مشاهده کنیم و از بین آنها انتخاب کنیم، بنابراین توصیه میکنیم قلم و خودکار خود را آماده کنید یا فایل word خود را برای انتخاب چند گزینه آماده کنید. در واقع بهتر است که چندین گزینه را انتخاب و در یک لیست قرار دهید و الان به فکر انتخاب قطعی نباشید، با اینکار میتوانید این لیست را به همسر یا خانواده خود نشان داده و از نظرات آنها هم استفاده کنید.
با ذهن باز نگاه کنید
اینکه از همین ابتدا چند اسم در ذهن خود دارید یا پیش زمینه ای داشته باشید که برای مثال من اسم مذهبی یا باستانی انتخاب خواهم کرد باعث میشود تا نتوانید درست فکر کرده و به دیگر گزینهها توجه کنید.
توصیه میکنیم که هر گزینهای که شنیدهاید یا در ذهن خود دارید را فعلا کنار گذاشته و با ذهن باز لیستها را بخوانید و هر کدام که برایتان جذاب بود را بنویسید.
اینکه از همین ابتدا چند اسم در ذهن خود دارید یا پیش زمینه ای داشته باشید که برای مثال من اسم مذهبی یا باستانی انتخاب خواهم کرد باعث میشود تا نتوانید درست فکر کرده و به دیگر گزینهها توجه کنید. توصیه میکنیم که هر گزینهای که شنیدهاید یا در ذهن خود دارید را فعلا کنار گذاشته و با ذهن باز لیستها را بخوانید و هر کدام که برایتان جذاب بود را بنویسید.
زمان را در نظر بگیرید
عجله نکنید. نامی که شما انتخاب میکنید قرار است یک عمر همراه فرزندتان باشد و با آن هویت بگیرد، بنابراین سعی کنید برای انتخاب اسم متعهدانه عمل کرده و زمانی را فکر کنید. ما در اینجا نزدیک به 2000 اسم برای شما آماده کردهایم که عدد بالایی است. بنابراین کمی به آینده و اینکه دختر شما چه دیدی به این اسم خواهد داشت فکر کنید.
اسامی خیلی خاصی که در یک دوره مد میشود ممکن است جذاب باشد ولی بعد از گذشت مدتی آیا باز هم اینچنین است؟ در ابتدای سال 2020 که ویروس کرونا (کویید-19) جهان را درگیر خود کرد یک خانواده هندی نام فرزندان دوقلوی خود را “کرونا و کویید” گذاشتند! قطعاً این نامگذاری حتی اگر جذاب هم میبود مربوط به دوران خود میباشد و فرزندان نباید تحت تأثیر آن قرار بگیرند.
پس سعی کنید تمامی اسامی را با حوصله مطالعه کرده و در لیست خود یادداشت کنید، حتی میتوانید در بخش نظرات اسمامی انتخابی خود را بنویسید تا نظر دیگر کاربران شادیما را هم جویا شده و کمک بگیرید. در انتهای مطلب نیز می توانید نمودار محبوب ترین اسمی دختر در ایران را مشاهده کنید.
کدام اسم دختر را انتخاب می کنید؟
اگر لیست اسم دختر را به تمامی مطالعه کرده و لیست خود را تهیه کردید می توانید در بخش نظرات به اشتراگ بگذارید تا دیگر کاربران هم مشاهده کرده و نظر خود را بیان کنند. با اینکار می توانید انتخاب مناسب تری داشته و از مشورت دیگر پدر و مادرها هم استفاده کنید.
امروزه با گسترش اینترنت و شبکه های اجتماعی استفاده از نوشتار انگلیسی اسم نیز در نام کاربری و برخی فرم ها مهم می باشد، پس به نوشتار و به خصوص معنای انگلیسی اسم نیز توجه کنید تا بهترین انتخاب را داشته باشید.
سعی کنید از اسامی با آواهای نرم و لطیف استفاده کنید که با روحیه دخترانه نیز سازگارتر است. از انتخاب اسامی با تلفظ دشوار و یا دارای ابهام (اسامی مشابه اسم پسر) پرهیز کنید.
از انتخاب اسامی ابتکاری که با ترکیب برخی واژه های بی معنا ساخته می شود خودداری کنید. سعی کنید از لیست انتخاب کنید یا در انتخاب خود از اسامی خیلی قدیمی یا خیلی جدید بی معنا پرهیز کنید. اسم مناسب دارای معانی مناسب نیز میباشد.
در این مطلب بزرگ ترین مجموعه اسم دختر قرار داده شده است تا بتوانید به راحتی اسامی مورد نظرتان را پیدا کنید. یک برگه آماده کرده و لیست را با حوصله مطالعه کنید، سپس اسامی مورد علاقه خود را یادداشت کرده و با مشورت همسر خود انتخاب نمایید.